" عراقی ها اسیر ما هستند نه ما اسیر آنها؛
برادرم! اگر بدانی عراقی ها چقدر از ما می ترسند اینها اسیر ما هستند نه ما اسیر اینها.
نامه های اسارت آزاده شهید محمود امجدیان «بخش دوم»

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ شهید محمود امجدیان در سال 1342 در شهر باختران به دنیا آمد و بزرگ شد. با شروع جنگ تحمیلی، در سال 1361 داوطلبانه از طریق بسیج شهرستان مسجد سلیمان به پادگان کرخه دزفول جهت آموزش اعزام گردید. بعد از مدتی به مناطق جنوب کشور انتقال یافت. محمود در عملیات والفجر مقدماتی – که در منطقه شیب در تاریخ 21 بهمن ماه 1361 شروع شد شرکت کرد و پس از ساعت ها درگیری با ارتش متجاوز بعث عراق و پس از مقاومت و ایثارگری، به همراه تعدادی از نیروهای لشکر 7 ولیعصر به محاصره دشمن درآمد و اسیر شد.ابتدا به بغداد برده شد گروهی از مردم به وسیله سنگ و چوب ... به سر روی این عزیزان می زدند، به اردوگاه موصل 2 منتقل شد. بیشتر سالهای اسارت محمود در اردوگاههای موصل 3 و 4 گذشت و در اواخر اسارت، یعنی در سال 1367 به همراه تعدادی از اسیران به اردوگاه تکریب – کمپ 17 منتقل شد. تا اینکه غروبی غمبار توسط منافقین مورد حمله قرار گرفت و روح بلند و ملکوتی اش به خدا پیوست. اکنون مزار شهید در قبرستان رمادیه بر جای مانده است.
نامه های اسارت آزاده شهید محمود امجدیان «بخش دوم»

•    ادامه نامه های اسارت شهید محمود امجدیان
بسم ا... الرحمن الرحیم
سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار.
سلام بر شما به آنچه صبر کردید پس چه خوب است سرای آخرت.
خدمت پدر عزیزم، سلام. امیدوارم که حالتان خوب باشد. خدمت مادر عزیزم سلام می رسانم. خدمت برادران عزیزم احمد و باقر سلام می رسانم. امیدوارم حال همگی شما عزیزان خوب باشد. یک سال گذشت. مثل اینکه همین دیروز بود. یک سال کم نیست. در اینجا با این فشارهاکه هست فقط صبر می کنیم و خدا کمک می کند. می گذرد روزگار. وقت های روزانه خودمان را پر کرده ایم. همه روز بحث و کلاس در میان خودمان داریم. چیزهایی یاد می گیریم که ایران آمدیم به دردمان بخورد. از کار برادرها که در خط هستند برایم بنویسید. کم و بیش خبرهایی از ایران داریم. راستی اینجا با اطلاع شدیم که فیلم ما را تلویزیون ایران چند بار پخش کرده و موقع اخبار صحنه هایی از ما را پخش می کنند. برادرهایی که چند ماه پیش آمده بودند گفتند. تا آنجا که امکان دارد مطلب برایم بنویسید در نامه. در تاریخ دنیا سابقه ندارد این طور اسیرهایی. بعد از جنگ خیلی چیزها آشکار می شود. آن وقت است که می فهمید ما چه کشیده ایم و چه صبری داشته ایم! ما اگر اسیریم، ذلیل نیستیم. ما در اینجا با عزت هستیم. ترجیح می دهیم گرسنه باشیم، اما آبرویمان حفظ شود. اگر بدانی چقدر از ما می ترسند. اینها اسیر ما هستند نه ما اسیر اینها. خودشان می گویند بچه هایی که روی میدان های مین رفتند از هیچ چیزی هراس ندارند و می ایستند در مقابل همه چیز. نامه زیاد بنویسید. برایم هیچ ناراحت نباشید. حالم خوب است. راستی این یادم رفت. یک سال پیش وقتی از بغداد می گذشتیم، بچه ها گفتند این کاظمین است. خیلی دور و برش خلوت است. حرمش را خاک گرفته بود. به امید روزی که با اشک چشمهایمان تربتشان را بشوییم و زیارت کنیم. آن روز خیلی نزدیک است. فقط دعا کنید.احتیاج زیادی به دعا است.
22 بهمن ماه 1362
موصل 2

بسم ا... الرحمن الرحیم

احسب الناس ان یترکوا یقولوا منا و هم لا یفتنون
آیا مردم پنداشتند به صرف اینکه گفتند ایمان آوردیم رهاشان کنیم و بر این دعوی ایشان را آزمایش نکنیم.
خدمت برادرم، سلام. امیدوارم که حالتان خوب باشد. برادر عزیز! در شب سالگرد اسارت است که می خواهم نامه بنویسم. شب عزیز و مقدسی است. تا این ساعت مراسم سالگرد شهیدان را برگزار کرده ایم.
نمی دانم شما در ایران در این شب چه حالی دارید؟ خانواده شهدا و اسیران چه حالی دارند؟ امشب، پیروزی انقلاب هم است. هیچ سالی مثل این سال در اسارت و سالگرد پیروزی انقلاب به ما خوش نگذشت. در این شبها- ایران – بیشتر یاد ما را می کنند، در دعاها، در مجالس. نمی دانم خانواده مفقودالاثر ها چه حالی دارند امشب. کشته هایی که برنهای پاکشان در " شیب" به جای ماند، همچو سالار دین، غریبانه، بی کس، با لبهای تشنه با لبخند که روی لبانشان بود، مظلومانه در آن صحرای پهناور جان دادند و به آرزویشان رسیدند. خداوند به خانواده های آنها اجر بدهد. خوشا به سعادتشان، ما اسیران شرمنده ایم در مقابل ایران و خانواده شهدا. آنها پیمان بستند و رفتند. ما پیمان شکستیم. برادر جان! مطالب زیاد است. چهار برگ نامه دارم که همه را برای شما عزیزان می نویسم. نامه را می خوانید بیشتر دقت کنید. خوب طوری است که نمی شود همه مطالب را روشن نوشت. باید که چند کوچه بپیچیم و بنویسم. مسئله دیگر، می خواهم نامه به دست شما برسد از این بابت است که از چیزهایی که بایدبنویسم صرف نظر کنم. سه ماه است که نامه به دستم نرسیده. به هر حال از لحاظ نامه کوتاهی نکنید. برادر عزیز! ما را در عاها فراموش نکنید. در دعای کمیل همیشه شرکت بکن. التماس دعا دارم. در جواب نامه برایم بنویس که ببینم چکار می کنید. سلام مرا به پدر بزرگ برسانید. می دانم آن هم امشب گریان است. گفته های مهم پدر بزرگ را برایم بنویس. باقرجان پدربزرگ را ما اینجا شناختیم. از او پیروی کنید سلام مرا به همگی برسان . تا می توانی خدمت بکن به هر نحوی که شده. والسلام.
22 بهمن ماه 1362
موصل 2
شماره اسارت 6608

بسم ا... الرحمن الرحیم
و لا اتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا" بل احیاء عند ربهم یرزقون
به نام خدایی که نور را برظلمت غالب گردانید و بعد از این هم غالب می گرداند.

سلام برادر عزیز، امشب، شب 22 بهمن است. خودتان که می دانید امشب چه شبی است. یک سال پیش درست همین شب بود. چه نقلها که بر سرمان می بارید. چه عاشقانی به معبود خود می پیوستند. شب هجر یاران بود. آسمان گریه کن بر این کشته ها! ای آسمان بر بچه های زهرا خون گریه کن! برادرها سوار بر مرکب ها بودند و قلبها می تپد از شوق. ما همگی حالات عجیبی داشتیم در آن شب. سبک بودیم. چه روحیه های عالی که در وجود این برادران نبود. همدیگر را در آغوش گفته ؛ فلانی اگر رفتی مرا شفاعت کن. قلم من خیلی کوچکتر از آن است که بتواند ذره ای از آن حالات را بنویسد. در آن شب عاشقان پیش خدای خود رفتند و ما که غرق گناه بودیم تسلیم خدا شدیم. برادر جان! ما اسیران تسلیم بنده نشده ایم، بلکه تسلیم خدا شده ایم. و خوشحال هستیم . و این یک نعمت بزرگی است. خانواده شهدا! ما اسیران در مقابل شما شرمنده هستیم. حالا خیلی از مادرها هستند که بچه هایشان مفقود الاثر است. خداوند به این مادرها، به این خانواده ها، اجر بدهد. اگر ما روزی به ایران برگردیم، جواب خانواده های شهدا را چه بدهیم. در حمله والفجر کشته زیادی از ما به جای مانده که اکثرا" مفقود الاثر هستند. خیلی سخت است غریبانه جان دادن. همگی آخرین کلماتشان یا مهدی بود. و آخر السلام علیک یا ابا عبدا.... برادر جان! اگر چند ماه پیش اظهار ناراحتی کرده بودیم در نامه،  به خاطر این بود که عده قلیلی هستند که دهان کجی به خون عزیزان می کنند. روی هوا و هوس خود کار می کنند و ما را می رنجانند و ناراحتمان می کنند....

در تاریخ 22 بهمن 62 چهار نامه نوشتم.


انتهای پیام

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده