گزیده ای از دفتر خاطرات شهید عباس پیله ور به روایت مادر شهید
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ شهید عباس پیله ور در سال 1344 در خانواده ای مذهبی و دوستدار اهل بیت ( ع ) در شهر کرمانشاه دیده به جهان گشود و در محرم سال 1366 در راه حفظ دین و آرمان امام حسین ( ع ) به درجه اعلای شهادت نائل آمد.
خاطره ی زیر برگزیده ای از دفتر خاطرات شهید عباس پیله ور می باشد:
با سلام روز اول فروردین 1365 قرار شد من و اکبر و حسین و علی حسن به سفر مشهد عازم شویم و این قصد در روز دوشنبه ساعت 19:45 صورت پذیرفت و به طرف تهران حرکت کردیم، البته بدون علی حسن، صبح هنگام که به تهران رسیدیم در نماز خانه، علی حسن هم که جا مانده بود با ماشین دیگر به ما رسیده نمی دانید در آن لحظه چقدر خوشحال شدیم که علی حسن را دیدیم، ما تا ساعت 8 صبح در ترمینال در صف قطار ایستادیم و بلیط برای فردا سه شنبه ساعت 2 بعد از ظهر گرفتیم،به قیمت 910 ریال بلیط درجه دو بود، چون تا هنگام قطار یک روز و نیم وقت داشتیم داخل شهر تهران شدیم، برادر علی حسن و اکبر به سینما رفتند، من و حسین به خانه ی خواهرش رفتیم پس از بازگشت به طرف قم حرکت کردیم و هنگامی که وارد قم شدیم ابتدا به زیارت حضرت معصومه (ع) رفتیم، واقعا" فضایی معنوی و صمیمی میان ما بود، من هر وقت نگاهم به صورت منور بچه ها می افتاد بسیار خوشحال می شدم. بگذریم شب ما به خانه ی دایی حسین رفته و در آنجا اقامت کردیم و صبح هنگام به دیدن دایی دیگر حسین رفتیم با پسر دایی حسین با موتور که تنها چیزی بود که از خرمشهر آورده بود، هم دوری زدیم و تا اندازه ای با مردم قم و وضع کاسبی آنها آشنا شدم در حرم حضرت معصومه (س) فضایی معنوی بر پا بود، هنگامی که در ماشین و کنار هم بودیم بسیار خوشحال بودیم پس از اینکه من و حسینم بازگشتیم علی و اکبر نیز بازگشتند و سوار ماشین شدیم.
به طرف تهران حرکت کردیم البته به علت نبودن جا روی بوفه نشستیم که آن هم صفایی داشت. هنگام رسیدن به تهران در ترمینال نماز را خواندیم و به راه آهن رفتیم، سوار قطار شدیم این اولین مسافرت من با قطار بود، بسیار برایم جالب بود زیرا مسافت تهران – مشهد با اتوبوس خسته کننده است ولی قطار چنین نیست هر گاه احساس خستگی می کردیم در راه رو سالن قطار قدم می زدیم و رفع خستگی می کردیم... که در نهایت به مشهد مقدس رسیدیم جایتان خالی این ابهت حرم چه زیبا بود و چه شلوغ بود. شیعیان از اکثر نقاط کشور برای پابوسی حضرت ثامن الائمه (ع) آمده بودند و منظره های جالب خلوص نیت، صفا و صمیمت زائران بود.
*نکته ای لطیف
شهید عباس پیله ور در جریان یک مانور در منطقه که برای آمادگی رزمی جهت عملیات بود شرکت نمود و بر اثر انفجار مین ضد خودرو مجروح شده بود که از جمله مجروحیت او موج گرفتگی شدید از ناحیه گوش و تمام اعضای بدن و اصابت ترکش ریز، حالت دانه های قرمز روی صورتش نقش بسته بود هنگامی که با پدر و مادرش در بیمارستان امام حسین (ع) به عیادتش رفتیم، مادر با دیدن فرزند اش گفت:" صورتت چه شده؟" عباس با خونسردی و لبخند گفت:" درب کمپوت گیلاس را باز کردم، دانه های کمپوت به صورتم اصابت کرد."
*مادر شهید عباس پیله ور
عباس عزیزم دارای صفات عالی از قبیل ایمان و تقوی و جدیدیت و صداقت بود، اگر بگویم سراسر زندگی لاله جوانم خاطره است باور نمی کنید، ولی همگی بر این مطلب موافقیم که هر گاه بنده ای به درجه بالای ایمان و محبوبیت به خداوند عزیز برسد، خداوند متعال او را برای خود می برد، عباس من به این درجه از کمال رسید.
*رویای صادقانه
یکی از دوستان صمیمی شهید پیله ور نقل نمود که با شهید قرار گذاشته بودیم که هر کدام زودتر شهید شدیم سلام دیگری را به آقا ابا عبدا... الحسین (ع) برسانیم هیچ کس از این جریان اطلاع نداشت. بعد از شهادت، پیله ور یک شب به خواب دوست دیگری می آید و بیان می دارد که سلام را رسانده است، فرد ثالث که هیچ اطلاعی نداشته خواب خود را برای دوست شهید بیان می دارد.
انتهای پیام