در قسمتی از کتاب «کاش برگردی» که زندگینامه شهید مدافع حرم «ذکریا شیری» به روایت مادر است، میخوانید: «همین که ذکریا خواست با الهه شوخی کند و به فیلم دیدن او هم گیر بدهد، مهمانها رسیدند. زینب که ریز ریز میخندید، آرام در گوش ذکریا گفت: جرئت داری الان پیش عمو شوخی کن. ذکریا با چشم و ابرو فهماند که جلوی بزرگترها دست و پایش بسته است! کنار بزرگترها خیلی اهل رعایت بود ...»
کد خبر: ۵۸۰۴۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۳۰
در قسمتی از کتاب «کاش برگردی» که زندگینامه شهید مدافع حرم «ذکریا شیری» به روایت مادر است، میخوانید: «خندهام گرفت گفتم الان چندمین باره که داری کابینتا رو باز و بسته میکنی. مشخصه یه حرفی توی گلوت گیر کرده پول میخوای؟ ذکریا بشقابها را جابهجا کرد و خودش روی اوپن نشست و گفت نه بابا پول میخوام چه کار؟ یه حرفی میخوام بزنم، ولی سختمه ...»
کد خبر: ۵۷۳۵۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۸
برگزیدگان مسابقه کتابخوانی «متولد کاشی ۱۴» که به مناسبت روز دانشجو برگزار شده بود، مشخص شدند.
کد خبر: ۵۴۹۳۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۳۰
«پرسیدم از بس گریه کردی چشمات قرمز شدن، چیزی شده؟ داری یه چیزی رو از من پنهان میکنی. بعد از اینکه کلی با خودش کلنجار رفت، آه بلندی کشید و گفت این چیزا که پنهون کردنی نیست ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات مادر شهید مدافع حرم «ذکریا شیری» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۴۵۸۸۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۰۵
«بدون مقدمه گفت من میخوام زن بگیرم! تا این را گفت همان قُلپ آبی که سر کشیده بودم به گلوم پرید. چند لحظهای نفسم بند اومد بالاخره با کلی سرفه و در حالی که ذکریا داشت پشتم را ماساژ میداد زبانم به کار افتاد و پرسیدم زن؟ حرفهای خندهدار نزن ذکریا! ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات مادر شهید مدافع حرم «ذکریا شیری» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۴۳۰۷۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۷
در قسمتی از کتاب «کاش برگردی» که زندگینامه شهید مدافع حرم «زکریا شیری» به روایت مادر است، میخوانید: «وارد پارکینگ که شدم دستم را گرفت و گفت: تو که این همه به لباس من افتخار میکنی دعا کن من شهید بشم. افتخار واقعی توی لباس شهادته. ناخودآگاه اشکم جاری شد. سقلمهای به پهلویش زدم و گفتم: جواب خوشحالی من این حرفا بود ذکریا؟ ...»
کد خبر: ۵۳۹۷۱۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۰۶
«ای کاش شهید میشدم» عنوان کتابی نوشته «طیبه مزینانی» است که زندگی شهید «حشمتالله رضایی» را روایت میکند. در ادامه داستان «اعزامهای پیدرپی» که روایت برادر شهید از حضور او در جبهه است را میخوانیم.
کد خبر: ۵۲۴۵۴۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۵
نوید شاهد - «وقتی ذکریا دید حریف خواهر بزرگترش نمیشود، رفت سراغ زینب. وسط سریال و تماشای تلویزیون بازیاش گرفته بود. مدام سر به سرش میگذاشت و دستش را جلوی چشمهای زینب میگرفت ...» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم "ذکریا شیری" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۰۸۴۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۲
کتاب «کاش برگردی» روایتی از خاطرات مادر شهید مدافع حرم ذکریا شیری رونمایی شد.
کد خبر: ۴۷۹۶۶۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۴
محمدرسول ملاحسنی از انتشار کتاب «کاش برگردی»، روایت داستانی از زندگی شهید زکریا شیری در آینده نزدیک خبر داد. این اثر براساس خاطرات مادر شهید نوشته شده است.
کد خبر: ۴۵۹۱۶۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۸
اوایل سن جوانی به عنوان درجه دار به استخدام شهربانی سابق درآمد. سپس تشکیل زندگی مشترک داد و صاحب دو فرزند دختر و پسر شد....
کد خبر: ۴۳۸۰۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۲۷
معرفی کتاب
کتاب «کاش چشمهایش دروغ گفته باشد» به قلم محمد محمودی نورآبادی و با حمایت بنیاد شهید و امور ایثارگران فارس به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۴۱۵۶۲۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۹/۰۸
خاطرات شهید عبدالمجید شعیری از زبان همرزم؛
عبدالمجید جزء گروه انتخابی نبود. چهره اش را که دیدم جا خوردم چشمانش قرمز شده بود مثل کسی که ساعت ها گریه کرده باشد چند نفر دیگر هم با او بودندکه حالشان بهتر از او نبود. عبدالمجید جلو آمد و در حالی که دستش را به صورتش می کشید سرش را بالا گرفت نگاه معصومانه اش را به من دوخت و گفت: " ما را هم به خط مقدم ببرید."
کد خبر: ۴۱۵۵۸۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۹/۰۸
شهادت پدر – روایتی از فرزند شهید اسماعیل تبره ای؛
خواهرم گوشه اتاق نشسته بود و گریه می کرد. علت را که پرسیدم گفت: " خواب دیدم بابا شهید شده."
حرفش تمام نشده بود که در خانه به صدا درآمد. مردی با لباس بسیجی در خانه ایستاده بود و خواب خواهرم تعبیر شد.
کد خبر: ۴۱۴۷۸۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۲۹
پیرمردی بیرون از سنگرتنها نشسته بود. مجتبی او را صدا زد و گفت: " حاجی بفرما چایی، تازه دم" پیرمرد جواب داد: نه داداش من، می ترسم در حین آمدن برای خوردن چایی ترکشی چیزی به من بخورد و شهید حساب نشوم.
کد خبر: ۴۱۳۰۲۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۶