آرپیجیزن مُسن گردان، که همه او را پدر صدا میزدند
به گزارش نوید شاهد هرمزگان، شهید «عیدی محمودشاهی» دوم اردیبهشت 1306، در شهرستان جیرفت دیده به جهان گشود. پدرش کریم کشاورزی میکرد و مادرش سکینه نام داشت. خواندن و نوشتن نمیدانست. در اسکله شهید رجایی کارگری میکرد. حاصل ازدواجش شش پسر و یک دختر بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. پنجم خرداد 1365، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش به پا، شهید شد. مدفنش در گلزار شهدای شهرستان بندرعباس واقع است. او را سیدعبدالله نیز مینامیدند.
آرپیجیزن مسن گردان که همه او را پدر صدا میزدند
شهید یکی از مسنترین افراد گردان 422 بود که همهی بچههای گردان او را پدر صدا میزدند و به او احترام میگذاشتند. قبل از اینکه به فاو عراق برویم، در منطقه سد دز دزفول آموزش نظامی دیدیم. تمام رزمندگانی که آنجا بودند همیشه از شجاعت وی میگفتند. ایشان با اینکه سن بالایی داشت ولی آرپیجیزن گردان بود. او حتی در عملیاتها برای یک لحظه احساس خستگی نمیکرد و همیشه به بچهها روحیه میداد. هر وقت برای نماز جماعت میرفتم میدیدم که شهید اولین کسی هست که برای نماز جماعت آماده میشود.
وقتی ایشان شهید شد پیکر مطهرشان دو شب در منطقه ماند. بعد از دو روز میخواستیم پیکر این شهید بزرگوار را از منطقه به سمت خط بیاوریم ولی شرایط به گونهای بود که دشمن بعثی آن منطقه را زیر نظر داشت و ما نمیتوانستیم به راحتی وارد آنجا شویم پس به گونهای که در دید دشمن نباشیم طنابی به پیکر شهید بستیم و آن را به طرف خط آوردیم.
ایشان در سنگر کمین دشمن موقع شبیخون به شهادت رسیدند و دو شب بعد از واقعه، شهید را با طناب بسته و مسیری حدوداً 300 متری را با چند نفر از رزمندگان استان هرمزگان کشیدیم و به پشت خط انتقال دادیم.
آن شب که تک را شروع کردیم هرگز تصور نمیکردیم که شهید محمودشاهی یا شخص دیگری اگر به شهادت برسند پیکرشان در منطقه بماند. بعد از عملیات شبیخون یکی از بچههای رزمنده گفت که پیکر شهید محمودشاهی در منطقه مانده است و باید شب دوم برویم و آن را بیاوریم. این کار خیلی سخت انجام شد. از یک طرف آن منطقه زیر آتش دشمن و از طرف دیگر کمین دشمن بود.
همان شب که عملیات شروع شد بنده به همراه فرزند شهید محمودشاهی به نام راشد که همراه پدرش بود، وقتی هفت نفر از قوای دشمن را اسیر کردم ایشان به کمکم آمد تا با هم اسرا را به پشت خط ببریم.
(به نقل از همرزم شهید، علی کمانداری)