شکنجههای طاقت فرسای منافقین او را به شهادت رساند
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، شهید «کوروش چقایی» 31 شهریور 1345 در کرمانشاه به دنیا آمد. در سال 1351 به مدرسه ابتدایی حسین علی گوبا وارد شد و دوران دبستان را با موفقیت طی کرد و در سال 1358 وارد مدرسه راهنمایی دکتر معین شد.
قبل از رسیدن به سن بلوغ فرایض دینی را انجام می داد و در مراسم دعا و نماز جماعت شرکت فعال داشت. او یار و یاور مستمندان بود و از لحاظ مادی به آنان کمک می کرد. در مورد کمک کردن به مردم مادرش در خاطراتش می گوید: یک شب فردی درب منزل ما را زد و فرزندم در را باز کرد و فوراً برگشت و مبلغی را که برداشت و گفت مادر شما هم مبلغی را به این پول اضافه کنید تا نیاز فردی که برای درخواست کمک آمده است برطرف شود و هرگز نام او را به من نگفت.
وی در کنار تحصیل، ورزش نیز می کرد به طوری که عضو تیم بسکتبال آموزشگاه بود و در مسابقات آموزشکده های آموزش و پرورش استان کرمانشاه به مقام اول رسید.
با آغاز انقلاب اسلامی با دوستان و معلمین خود در راهپیمایی ها و تظاهرات شرکت می کرد و در تکثیر و پخش اعلامیه های امام خمینی (ره) فعالیت چشمگیری داشت.
در پاییز 1358 وقتی که عوامل جیره خوار و منافقین به داخل شهر هجوم آوردند و باعث وحشت مردم شدند او به همراه دوستانش با جمع آوری سنگ و آجر و چوب به پشت بام ها رفته و آماده مقابله با منافقین کوردل شد و برای گرم شدن و استراحت به همراه دوستانش در منزل گرداگرد چراغ جمع می شدند و او دستش را به داخل چراغ می کرد و می گفت می خواهم ببینم که آیا زمانی که دستگیر شدم طاقت شکنجه را دارم.
در سال 1359 با آغاز جنگ تحمیلی از سوی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران وارد عرصه جنگ و جهاد شد و قبل از اعزام به جبهه در قسمت تحقیقات فنی سپاه پاسداران مشغول به فعالیت شد و در سال 1363 عازم پادگان آموزشی شهدا شد و طی یک دوره آموزشی فشرده به منطقه عملیاتی پاوه به عنوان معاون گردان مسلم ابن عقیل از تیپ حمزه سید الشهدا منصوب و به فعالیت مشغول شد و بعد از مدتی با توجه به فعالیت ها و رشادت هایش از طرف فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مورد تشویق و تقدیر قرار گرفت و به عنوان فرمانده گردان معرفی و منصوب شد.
فرمانده لشکر انصار الحسین (ع) حاج آقای شادمانی می گوید: در دو سالی که من و این پاسدار شهید اسلام با هم بودیم ایشان آثار جاودانی بر روح من گذاشت. در جریان سرکوب منافقین ایشان با تدبیر و فداکاری توانست با انجام کارهای فرهنگی و اطلاعاتی و نظامی حرکت آنها را متوقف کند همچنین در منطقه ای که ضد انقلاب، کرمانشاه و کامیاران و سنندج را تهدید می کرد ایشان بسیار موفق عمل کرد و همه شاهد فداکاری های ایشان بودند در جریان کمک به کردهای عراقی که از ظلم صدام فرار کرده بودند ایشان چنان خدماتی به آنها ارائه کرد و چنان برخورد عاطفی و اسلامی با آنها داشت که بعد از مدتی این مهاجرین خسته و آسیب دیده وقتی برخورد این انسان مؤمن و فداکار را دیدند آمادگی خود را برای مسلح شدن و جنگ بر علیه صدام را اعلام کردند.
او مدت 4 سال در جبهه حق علیه باطل حضور داشت و دوبار مجروح شد.
«محمد ابراهیم ایرانی» همرزم شهید می گوید: در عملیاتی در منطقه باینگان جوانرود با ایشان آشنا شدم در آن شب من به روحیات، شجاعت و شهامت ایشان پی بردم و در حقیقت شیفته او شدم. او جوانی خوش سیما، شاداب و خوش برخورد بود، فردی بدون تکبر و در حقیقت یک بسیجی مخلص بود که از هر نظر قابل توجه بود. یکی از خصوصیات ایشان روحیه شهادت طلبی بود یادم هست که در یک مأموریتی که در منطقه نوسود قرار بر این بود که مقر حزب دمکرات به نام «دره تفی» را نابود کنیم، تنها کسی که موفق شد چند آر.پی.جی به مقر دشمن بزند و برگردد کوروچقایی بود که همگی به خصوص حاج علی شادمانی از وی تشکر و قدردانی کردند. در سال 1366 برای مقابله با ضد انقلاب که قصد تصرف پاوه را داشتند به همراه 22 نفر از پاسداران جان بر کف عازم منطقه عملیاتی پاوه شد در این عملیات مجروح و به اسارت منافقین درآمد و در مقابل شکنجه های قرون وسطایی ضد انقلاب مقاومت کرده و از دادن هر گونه اطلاعات به آنها خودداری کرد و به خاطر تحمل شکنجه های طاقت فرسا و سوختن قسمت اعظم بدنش و با شلیک گلوله افراد ضد انقلاب به قلب در ارتفاعات کله قندی پاوه 19 خرداد 1366 به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
انتهای پیام/