تقویت روحیه مقاومت در بانوان پشت جبهه را وظیفه خود می دانستم
بتول افسری یکی از زنان ایثارگر هشت سال دفاع مقدس در گفتگو با نوید شاهد کرمانشاه؛ دررابطه با فعالیت هایش پشت جبهه های جنگ، اظهار داشت: دو سه هفته از شهادت ابوالحسن گذشته بود، تعدادی از برادران سپاه پاسداران که از همرزمان ابوالحسن بودند برای دیدن من به خانه ی ما آمده بودند. پس از حال و احوال، خوش و بش و گفتگو، وقتی آنها روحیه ی مرا دیدند، پیشنهاد کردند که من هم به صورت افتخاری با سپاه همکاری نمایم. فرصت خوبی بود تا بتوانم راه فرزند شهیدم را ادامه دهم. پذیرفتم و با تعاون سپاه همکاری خودم را شروع کردم.
* مادران شهدا به ما پیوستند
وی در ادامه گفت: ابتدا از کارهای ساده شروع کردم؛ اما کم کم فعالیت ما با آمدن خواهران دیگر وسیع تر شد و در بخش های مختلف کار کردیم. کار ما هم فرهنگی و هم اقتصادی و هم نظامی بود. با شهادت علیرضا معصومی، مادر شهید معصومی هم به کمک ما آمد و پس از شهادت سعید یدالهی، مادر شهید یدالهی هم به جمع ما اضافه شد. بعد خانم ها گردانی، نامی، فیاض، زیردست، کازرونی و بانوان و دختران دیگری که عمدتاً مادران، همسران و خواهران شهدا بودند به جمع ما پیوستند و حالا دیگریک مجموعه ی کامل بودیم که فعالیت های مختلفی انجام می دادیم.
*تقویت روحیه مقاومت و مبارزه بانوان در پشت جبهه ها
وی با اشاره به اینکه سرکشی به خانواده های شهدا، جانبازان و اسراء به ما روحیه می داد عنوان کرد: اگر آنها مشکلی داشتند با ما راحت تر مطرح می کردند و ما در پی حل مشکلات آنها تلاش می کردیم. خانواده ی شهدا و رزمندگان را با هماهنگی سپاه به پشت جبهه می بردیم تا بدانند جوانانشان چگونه و در چه شرایطی مقاومت می کنند.
*جمع آوری پیکر تکه تکه شده شهدا
افسری بیان کرد: پس از شهادت آیت الله اشرفی اصفهانی من و یکی از خواهران، مسئول کنترل و حفاظت قسمت خواهران مسجد جامع شدیم. پس از مدتی چند خواهر جوان دیگر را برای کمک آوردیم. بارها برای غسل دادن زنان شهید به باغ فردوس می رفتیم هر روز که شهر توسط هواپیماهای عراق بمباران می شد من و بعضی از خواهران دیگر به سرعت خودمان را به محل حادثه می رساندیم و برای اینکه چشم نامحرم به شهدای زن نیفتد، یا دست نامحرم به شهدا یا مجروحین نخورد، پیکر تکه تکه ی شهدا را جمع می کردیم و داخل چادرهایشان یا پارچه های دیگر می گذاشتیم تا آنها را انتقال دهند و سپس به غسالخانه می رفتیم تا برای غسل و تدفین زنان شهید کمک کنیم.
وی در پایان گفت: روزی که حلبچه بمباران شیمیایی شده بود، زنان و دختران بسیاری را که شیمیایی شده بودند به کرمانشاه آورده و در سالن ورزشگاه مستقر کرده بودند. مقدار زیادی شیر آورده بودند برای شستشوی آنها. من و چند نفر دیگر از خواهران برای کمک رفتیم و به دو گروه تقسیم شدیم. من و دو نفر دیگر از خواهران لباس های شیمیایی را در می آوردیم و می نشستیم و چند خواهر دیگر لباس به تن آنها می کردند و تحویل نیروهای امداد و اسکان میدادند تا به اردوگاه هایی که در شهرهای کنگاور، صحنه و هرسین بود انتقال دهند. تمام پوست آنها در اثر بمباران شیمیایی تاول زده بود. ماه رمضان بود و ما دو روز تمام کمک کنیم تا توانستند همه آنها را به اردوگاه منتقل نمایند.
انتهای پیام