هرگز فريب منافقين كوردل و ابرقدرت ها را نخوريد / تا سعادت نباشد شهادت نیست
يکشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۵۷
آيا مى شود روزى من نيز به فيض كامله شهادت نائل شوم و دين خود را به اين اسلام عزيز، انقلاب و امام ادا كنم ؟ و گاهى مى گفتم: « خير، نمى توانم، چون تا سعادت نباشد شهادت نيست . هرگز فريب اين منافقين كوردل و ابرقدرتها را نخوريد .
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ شهید عباس روتیوند غیاثوند در سال 1340 در شهرستان قزوین دیده به جهان گشود پس از اتمام دوره راهنمایی وارد ارتش شد و به علت درگیری ارتش با ملت مسلمان به دستور شاه خائن ایشان از شغل خود استعفا داد و مخالفت خود را در زمان انقلاب با رژیم شاه آغاز نمود و به دستورات شاه عمل نکرد. از ارتش بیرون می آید و پس از پیروزی انقلاب اسلامی و آمدن امام خمینی (ره) ایشان دوباره وارد ارتش جمهوری اسلامی شد، در پادگان عباس آباد پس از چهار ماه خدمت به شیراز منتقل می شود و از آنجا به دشت آزادگان در اهواز می رود و بعد از یکسال در اهواز در اوایل جنگ تحمیلی عراق به ایران به دشت آزادگان بر می گردد و طبق گفته مادرش که می گوید ایشان گفته است که مادر جان این بار که بروم شهید می شوم همین طور هم شد در تاریخ سوم شهریور ماه 1359 در درگیری با مزدوران عراقی در منطقه سوسنگرد بر اثر انفجار تانک که ایشان درونش بوده به درجه رفیع شهادت نائل گردید و پیکر پاکش را در بهشت زهرا (س) به خاک سپردند.
*فرازی از وصيتنامه شهيد عباس روتيوند غياثوند
پرودگارا ، اينك براى رضاى تو ، براى خوشنودى تو و به امر خليفه بر حق كه نائب امام زمان ( عج ) نيز مى باشد قدم به صحنه جهاد، برعليه كفر مى گذارم، بدان اميد كه يا مرا به فيض شهادت برسانى، تا شايد كفاره اى باشد براى محو گناهانم و اداى دينى در مقابل جمهورى اسلامى و يا مرا بيامرزى و يا توبه ام را بپذيرى كه درهمه حال به تو نيازمندم و غير از تو كسى را ندارم .
خداوندا، به محمدت و به خمينى ات سوگند كه گرانبهاتر از خونم متاعى ندارم كه بدهم و اينك مرا گلگون شده و تكه تكه بپذير .
الهى، اين بدن مملوك توست، ملك توست انشاءالله عبد توست، با آن هر چه مى خواهى معامله كن . اگر مى خواهى آنرا بسوزان، اگر مى خواهى اين پيكر را مانند مولايم، اباعبدالله لگد مال ستوران كنى، چنين كن . اگر مى خواهى مانند عباس عموى تشنه كام حسين بدنم را بى دست و پا كنى ، چنين كن . ولى از تو تقاضا دارم ، ترا به عزت زهراى مرضيه، با اين بدن عاصى قهر مكن . چرا كه اگر بدانم، تو با ديدن بدن بى سرم خرسند مى شوى، بسم الله هميشه با خودم مى گفتم : آيا مى شود روزى من نيز به فيض كامله شهادت نائل شوم و دين خود را به اين اسلام عزيز ، انقلاب و امام ادا كنم؟ و گاهى مى گفتم:« خير، نمى توانم، چون تا سعادت نباشد شهادت نيست . پس من سعادتش را ندارم ». و گاهى نيز ، دل خود را تسكين داده و مى گفتم، بله مى شود . مگر آنها كه شهيد شده اند، غير از ما بوده اند؟ فقط آنها خود را خالص لوجه الله كردند و متقى شدند و بعد مهاجر الى الله گشتند . پس بايد اول خود را ساخت ، يعنى اول بايد سعادت را كسب كرد و بعد شهادت را .
لازم مى دانم ، تذكر دهم كه اين راه را ، با شناخت كامل انتخاب كرده ام و هيچ زور و اجبارى در انتخاب اين راه در كار نبوده است . لذا تقاضايى كه از همه عزيزان دارم ، اين است كه : اولا بعد از كشته شدن من و شايد شهادت، كسى را مسئول ندانند و نيز براى من گريه نكنند چرا كه من فدايى اسلام ، امام و انقلاب شده ام و لذا نبايد براى فدايى چنين چيزهاى ارزشمندى گريست و نيز ، كارى نكنيد كه دشمن پوسيده مان ، شاد گردد .
پدر و مادر عزيز ، برادر و خواهر گرامى : « شما را به چيزى وصيت مى كنم كه على بن ابيطالب ( ع ) هنگام شهادت ، چنين وصيت نموده ، اوصيكم ، عبادالله بتقوى الله و نظم امركم» .
ثانيا پدر و مادرجان شاید بعد از كشته شدن يا شهادت من ناراحت شويد ، اما اين را بدانيد كه افتخار بزرگى نصيب شما انجام ندادم و نتوانستم زحمات شما را جبران كنم. به هرحال، اميدوارم كه از من راضى باشيد و در شهادت من صبر پيشه كنيد و عزا نگيريد، بلكه خوشحال باشيد. من افتخار مى كنم كه اگر بدن ضعيفم، هزاران تكه گردد، باز برايم شيرين تر از آنست كه در بستر بيمارى، از دنيا بروم . دوست دارم اگر شهيد شدم ، با چهره خونين و بدن تكه تكه شده به درگاه الهى بروم ، انشاءالله .
در خاتمه از شما عزيزان كه شايد اين وصيتنامه را مى خوانيد مى خواهم كه امام عزيزمان را تنها مگذاريد و قدر اين نايب امام را بدانيد و اگر خدمتش مشرف شديد ، سلام من حقير را نيز به او برسانيد و هرگز فريب اين منافقين كوردل و ابرقدرتها را نخوريد .
خدايا ، خدايا ، تا انقلاب مهدى ـ حتى كنار مهدى - ترا بجان مهدى ، خمينى را نگهدار، رزمندگان اسلام پيروزشان بگردان . آمين
انتهای پیام
*فرازی از وصيتنامه شهيد عباس روتيوند غياثوند
پرودگارا ، اينك براى رضاى تو ، براى خوشنودى تو و به امر خليفه بر حق كه نائب امام زمان ( عج ) نيز مى باشد قدم به صحنه جهاد، برعليه كفر مى گذارم، بدان اميد كه يا مرا به فيض شهادت برسانى، تا شايد كفاره اى باشد براى محو گناهانم و اداى دينى در مقابل جمهورى اسلامى و يا مرا بيامرزى و يا توبه ام را بپذيرى كه درهمه حال به تو نيازمندم و غير از تو كسى را ندارم .
خداوندا، به محمدت و به خمينى ات سوگند كه گرانبهاتر از خونم متاعى ندارم كه بدهم و اينك مرا گلگون شده و تكه تكه بپذير .
الهى، اين بدن مملوك توست، ملك توست انشاءالله عبد توست، با آن هر چه مى خواهى معامله كن . اگر مى خواهى آنرا بسوزان، اگر مى خواهى اين پيكر را مانند مولايم، اباعبدالله لگد مال ستوران كنى، چنين كن . اگر مى خواهى مانند عباس عموى تشنه كام حسين بدنم را بى دست و پا كنى ، چنين كن . ولى از تو تقاضا دارم ، ترا به عزت زهراى مرضيه، با اين بدن عاصى قهر مكن . چرا كه اگر بدانم، تو با ديدن بدن بى سرم خرسند مى شوى، بسم الله هميشه با خودم مى گفتم : آيا مى شود روزى من نيز به فيض كامله شهادت نائل شوم و دين خود را به اين اسلام عزيز ، انقلاب و امام ادا كنم؟ و گاهى مى گفتم:« خير، نمى توانم، چون تا سعادت نباشد شهادت نيست . پس من سعادتش را ندارم ». و گاهى نيز ، دل خود را تسكين داده و مى گفتم، بله مى شود . مگر آنها كه شهيد شده اند، غير از ما بوده اند؟ فقط آنها خود را خالص لوجه الله كردند و متقى شدند و بعد مهاجر الى الله گشتند . پس بايد اول خود را ساخت ، يعنى اول بايد سعادت را كسب كرد و بعد شهادت را .
لازم مى دانم ، تذكر دهم كه اين راه را ، با شناخت كامل انتخاب كرده ام و هيچ زور و اجبارى در انتخاب اين راه در كار نبوده است . لذا تقاضايى كه از همه عزيزان دارم ، اين است كه : اولا بعد از كشته شدن من و شايد شهادت، كسى را مسئول ندانند و نيز براى من گريه نكنند چرا كه من فدايى اسلام ، امام و انقلاب شده ام و لذا نبايد براى فدايى چنين چيزهاى ارزشمندى گريست و نيز ، كارى نكنيد كه دشمن پوسيده مان ، شاد گردد .
پدر و مادر عزيز ، برادر و خواهر گرامى : « شما را به چيزى وصيت مى كنم كه على بن ابيطالب ( ع ) هنگام شهادت ، چنين وصيت نموده ، اوصيكم ، عبادالله بتقوى الله و نظم امركم» .
ثانيا پدر و مادرجان شاید بعد از كشته شدن يا شهادت من ناراحت شويد ، اما اين را بدانيد كه افتخار بزرگى نصيب شما انجام ندادم و نتوانستم زحمات شما را جبران كنم. به هرحال، اميدوارم كه از من راضى باشيد و در شهادت من صبر پيشه كنيد و عزا نگيريد، بلكه خوشحال باشيد. من افتخار مى كنم كه اگر بدن ضعيفم، هزاران تكه گردد، باز برايم شيرين تر از آنست كه در بستر بيمارى، از دنيا بروم . دوست دارم اگر شهيد شدم ، با چهره خونين و بدن تكه تكه شده به درگاه الهى بروم ، انشاءالله .
در خاتمه از شما عزيزان كه شايد اين وصيتنامه را مى خوانيد مى خواهم كه امام عزيزمان را تنها مگذاريد و قدر اين نايب امام را بدانيد و اگر خدمتش مشرف شديد ، سلام من حقير را نيز به او برسانيد و هرگز فريب اين منافقين كوردل و ابرقدرتها را نخوريد .
خدايا ، خدايا ، تا انقلاب مهدى ـ حتى كنار مهدى - ترا بجان مهدى ، خمينى را نگهدار، رزمندگان اسلام پيروزشان بگردان . آمين
انتهای پیام
نظر شما