مادری که فرزندش را نذر امام و انقلاب کرد/نذری که در عملیات مرصاد ادا شد
پنجشنبه, ۲۳ شهريور ۱۳۹۶ ساعت ۱۶:۳۶
هنگام ورود امام (ره) به ایران اسلامی، مادر شهید محمدرضا رضوانی تبار نذر کرده بود اگر امام به ایران بیایند و حکومت سلطنتی شاه را سرنگون کنند پسرانش را تشویق به پاسداری از این راه و حتی یک پسرش را نذر این مسیر می کنند شاید نذری سخت و دور از باور بود اما با شهادت محمد رضا در روز عیدقربان به حقیقت پیوست.
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ در آستانه عید و سکوت زمستان سال۱۳۴۶ یک ماه و یک هفته به عید که روستای یاسرآباد شهرستان سنقر پیشاپیش عیدی خود را از خدا گرفت و کودکی در اسپند سوزان ولادتش چشم به دنیای خاکی آدمها گشود و با اولین گریه کودکانه خود خواب مردگان زمان را بر آشفت.
محمدرضا چون گلی زیبا بر دامان روستا شکفت و اولین روزهای زندگی را در سایه سار دیوارهای کاهگلی منزلشان آغاز کرد، او سه برادر و یک خواهر بزرگتر از خود را داشت و به همین دلیل کوچکترین و دوست داشتنی ترین فرزند خانواده محسوب می شد.
وجود مبارک او از همان دوران کودکی فقر و محرومیت را به تلخی تجربه کرده و دستان کوچکش رنج خار و زحمت طاقت فرسای کار را پینه بست تا با یاری پدر رنج کشیده اش و برادران بزرگتر اوضاع نا به سامان اقتصاد خانواده را سامان دهد.
در همان دوران کودکی بود که درد یتیمی را چشید و پدر بزرگوار و ساده زیست خود را از دست داد. پدری که وجود او نعمت بزرگی برای خانواده و تسکینی بود برای تمام نداشتن ها وی در کارهای مختلفی چون کشاورزی و دامداری به کمک خانواده می شتافت در عین حال از درس و مدرسه نیز جا نماند و در دبستان ابتدایی قریه خویش، الفبای دانش و بینش را آموخت و دیگر دوران تحصیلی خود را با الگو بودن به پایان رسانید.
او الگو بود برای تمام هم سن و سالهایش و با سخنان و اعمالش همه را به تفکر وا می داشت و به سوی خداوند متعال سوق می داد اشتیاق به شناخت معبودش او را راهی حوزه مقدس علمیه کرد او می گفت انسان باید ابتدا خود را بشناسد و بعد خدایش را، این حقیقتی غیر قابل انکار است که خود نیز به آن عمل کرد.
پس از موفقیت های روز افزونش در حوزه، عشق به امام و ولایت پذیری او را در سال های پایانی دفاع مقدس راهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کرد و به دلیل شایستگی هایش یک الگوی بصیر و قابل اعتماد محسوب می شد او کسی بود که شهادت در راه خدا را تنها راه رسیدن به معبود می دانست و در خانواده مدام به این امر تاکید می کرد، عشق به شهادت و حک شدن در قلب تاریخ او را به دفاع در جبهه های حق علیه باطل کشاند و سرانجام پنجم مرداد ماه سال۱۳۶۷، مصادف با عید قربان در عملیات مرصاد در حالی که چهره تابان خورشید در هاله ای از غم و اندوه فرو رفت توانست به همراه دیگر همرزمانش به سوی حق تعالی بال کشد و و پرواز کند.
روایات و شواهد می گویند هنگامی که مقدمات امام (ره) برای ورود به ایران اسلامی محیا و گمانه زنی ها آغاز شده بود، مادر شهید محمدرضا نذر کرده بود اگر امام (ره) به ایران بیایند و حکومت سلطنتی شاه را سرنگون کنند پسرانش را تشویق به پاسداری از این راه و حتی یک پسرش را نذر این مسیر می کنند شاید نذری سخت و دور از باور بود اما تحقق گرفت نشان به آن نشان که در روز عید قربان شهادت شهید محمدرضا به حقیقت پیوست. الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.
وصیت نامه شهید محمد رضوانی تبار؛
بسم الله الرحمن الرحیم
خداوندی که انسان را آفرید و بایستی به سوی او رفت…
خداوندا تو خود شاهدی که من با رضایت این راه را برگزیدم و با توکل به تو این راه را برگزیدم و من بارها منتظر چنین روزی بودم که جانم را در راه خدا اهدا کنم و این آرزوی همیشگی من بود.
و اما وصیت من به مردم حزب الله ایران این است که امام را تنها نگذارید چون که تنها گذاشتن امام یعنی تنها گذاشتن امام حسین (ع)
واما وصیت به مادرم؛
اینک چون زحمات زیادی برای من کشیده اید، از شما
می خواهم که مرا حلال کنید و مرا ببخشید و مادرم مبادا که نگران باشید ، چون عروسی من آن روزی است که به لقاء الله بپیوندم و به دیدار معبودم برسم .
و اما وصیت من به برادرانم این است که مرا ببخشید، و حلالم کنید، و پشتیبان ملت مظلوم و مستضعف و امام امت باشند.
انتهای پیام
محمدرضا چون گلی زیبا بر دامان روستا شکفت و اولین روزهای زندگی را در سایه سار دیوارهای کاهگلی منزلشان آغاز کرد، او سه برادر و یک خواهر بزرگتر از خود را داشت و به همین دلیل کوچکترین و دوست داشتنی ترین فرزند خانواده محسوب می شد.
وجود مبارک او از همان دوران کودکی فقر و محرومیت را به تلخی تجربه کرده و دستان کوچکش رنج خار و زحمت طاقت فرسای کار را پینه بست تا با یاری پدر رنج کشیده اش و برادران بزرگتر اوضاع نا به سامان اقتصاد خانواده را سامان دهد.
در همان دوران کودکی بود که درد یتیمی را چشید و پدر بزرگوار و ساده زیست خود را از دست داد. پدری که وجود او نعمت بزرگی برای خانواده و تسکینی بود برای تمام نداشتن ها وی در کارهای مختلفی چون کشاورزی و دامداری به کمک خانواده می شتافت در عین حال از درس و مدرسه نیز جا نماند و در دبستان ابتدایی قریه خویش، الفبای دانش و بینش را آموخت و دیگر دوران تحصیلی خود را با الگو بودن به پایان رسانید.
او الگو بود برای تمام هم سن و سالهایش و با سخنان و اعمالش همه را به تفکر وا می داشت و به سوی خداوند متعال سوق می داد اشتیاق به شناخت معبودش او را راهی حوزه مقدس علمیه کرد او می گفت انسان باید ابتدا خود را بشناسد و بعد خدایش را، این حقیقتی غیر قابل انکار است که خود نیز به آن عمل کرد.
پس از موفقیت های روز افزونش در حوزه، عشق به امام و ولایت پذیری او را در سال های پایانی دفاع مقدس راهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کرد و به دلیل شایستگی هایش یک الگوی بصیر و قابل اعتماد محسوب می شد او کسی بود که شهادت در راه خدا را تنها راه رسیدن به معبود می دانست و در خانواده مدام به این امر تاکید می کرد، عشق به شهادت و حک شدن در قلب تاریخ او را به دفاع در جبهه های حق علیه باطل کشاند و سرانجام پنجم مرداد ماه سال۱۳۶۷، مصادف با عید قربان در عملیات مرصاد در حالی که چهره تابان خورشید در هاله ای از غم و اندوه فرو رفت توانست به همراه دیگر همرزمانش به سوی حق تعالی بال کشد و و پرواز کند.
روایات و شواهد می گویند هنگامی که مقدمات امام (ره) برای ورود به ایران اسلامی محیا و گمانه زنی ها آغاز شده بود، مادر شهید محمدرضا نذر کرده بود اگر امام (ره) به ایران بیایند و حکومت سلطنتی شاه را سرنگون کنند پسرانش را تشویق به پاسداری از این راه و حتی یک پسرش را نذر این مسیر می کنند شاید نذری سخت و دور از باور بود اما تحقق گرفت نشان به آن نشان که در روز عید قربان شهادت شهید محمدرضا به حقیقت پیوست. الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.
وصیت نامه شهید محمد رضوانی تبار؛
بسم الله الرحمن الرحیم
خداوندی که انسان را آفرید و بایستی به سوی او رفت…
خداوندا تو خود شاهدی که من با رضایت این راه را برگزیدم و با توکل به تو این راه را برگزیدم و من بارها منتظر چنین روزی بودم که جانم را در راه خدا اهدا کنم و این آرزوی همیشگی من بود.
و اما وصیت من به مردم حزب الله ایران این است که امام را تنها نگذارید چون که تنها گذاشتن امام یعنی تنها گذاشتن امام حسین (ع)
واما وصیت به مادرم؛
اینک چون زحمات زیادی برای من کشیده اید، از شما
می خواهم که مرا حلال کنید و مرا ببخشید و مادرم مبادا که نگران باشید ، چون عروسی من آن روزی است که به لقاء الله بپیوندم و به دیدار معبودم برسم .
و اما وصیت من به برادرانم این است که مرا ببخشید، و حلالم کنید، و پشتیبان ملت مظلوم و مستضعف و امام امت باشند.
انتهای پیام
نظر شما