روايت خوش صحبتی یک فرمانده يگان دريايي
روايتي از صفدر جليليان همرزم شهيد
اگر اهل شهر كرمانشاه يا اسلام آباد غرب باشيد و عشق زيارت و پا بوسي معنوي امام زاده محمد در قستي از استان لرستان بعد از پل سيمره كرده باشيد، كه اين امام زاده مقدس معجزه هاي بيشماري از مردم گرانقدر كرمانشاه و ايلام و لرستان مي شنويد، در طول مسير اسلام آباد ـ پل دختر حركت را ادامه دهيد به روستايي مي رسيد به نام حميل كه يكي از روستاهاي اسلام آباد غرب از استان كرمانشاه مي باشد در قسمت راست جاده تابلويي به ارتفاع 5/2 متر و پهناي 5/1 متر به چشم مي خورد، كه تصوير شهيدي گرانقدر و مخلص كه عمري را با صداقت و راستي و شجاعت گذراند، مردي كه هم غيرت جسمي از لحاظ قدرت ورزشي و هم غيرت ديني از نظر عشق به اسلام داشت اگر با دقت نامش را بخوانيد او را به اسم حاج حامد يعقوب نژاد مي شناسيد. گم شده حاج حامد شهادت در راه خدابود، او براي مرگ در راه خدا گريه هاي سوزناك سر مي داد تا اينكه سرانجام به وصال الله با مرگ خونين به آرزوي پاكش رسيد.
خدا مي داند كه هميشه به خاطر اينكه شهيد حاج حامد را مي شناختم به خود مي باليدم و احساس مي كردم بين من و كساني كه با اين بزرگواران آشنايي نداشته اند فرق است و خدا مرا بيشتر دوست داشته كه توانسته ام با ايشان از نزديك آشنايي داشته باشم.
تمام افتخار زندگي من به همين آشنايي با ايشان است. از خصوصيات اخلاقي حاجي چه بگويم حاج حامد هم براي من پدر بود و هم معلم ، حاجي بر من و تمام كساني كه آن زمان نيروي او بودند تاثير فراواني مي گذاشت به حدي كه ما ايشان را از خودمان بيشتر دوست داشتيم دستورات او را با جان و دل انجام مي داديم.
نگه داری از اموال بيت المال
حاج حامد فرمانده يگان دريايي تيپ2 حضرت نبي اكرم(ص) بودو اتاق فرماندهي هميشه پر بود از بچه هاي يگان غواص، تعميركار و هدايتگر قايق كه از هم صحبتي با حاجي لذت مي بردند وقتي صحبت از فرمانده به ميان مي آمد حاجي مي گفت: همه ما با هم دوست هستيم . حاجي شخصيتي منحصر به فرد داشت، طوري كه هر چه بيشتر به او نزديك مي شدي بيشتر مورد احترام تو قرار مي گرفت يك روز ظهر ديدم كه حاج حامد خودش حاشيه پتويي كه پاره شده بود را با دست مي دوخت براي بيت المال خيلي ارزش قائل مي شد از اموال بيت المال نگه داري مي كرد بارها اين عمل را بارفتار خود نشان داده بود.
آخرين عمليات
آن چنان با صبر و حوصله با زير دستان خود برخورد مي كردكه من تا كنون هیچ كس را مانند او نديده بوده ام.
عاشق حضرت امام بود، بياد دارم زماني كه امام بيمار بودند نه تنها خود براي بهبودي حال امام دعا مي كرد به ما نيز سفارش مي كرد دعا براي امام را فرا موش نكنيد.
وقتي
مي خواستيم به عمليات توكلت علي الله برويم حاجي خيلي خوشحال بود مدام تكرار مي
كرد اين آخرين فرصت است هر كس شهيد نشود بيچاره است اين كلمات را بارها در ميان
برادران گردان گفته بود. لازم به ذكر است كه اين عمليات آخرين عملياتي جنگي منافقين كور
دل با سپاه اسلام بود و حاجي در همين
عمليات به دست منافقين از خدا بي خبر به شهادت مي رسد .
انتهای پیام
منبع: پرونده فرهنگی شهدا- اداره هنری، اسناد و انتشارات
استان کرمانشاه