یادداشت های شهید "امین الله خدامرادی" قبل از شهادت
سهشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۷:۲۹
دیروز ساعت 2:30 بعد از ظهر توپخانه ارتش جمهوری اسلامی ایران یک گردان تانک عراقی ها را که در قسمت جنوبی جاده گیلان غرب قصرشیرین بود نابود و به طور کلی با خاک یکسان کرد و افراد آن را به هلاکت رساند و تانک های آنها طعمه حریق شدند.
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ شهید امین الله خدامرادی در سال 1340 در خانواده مذهبی در روستای میان کبود از توابع شهرستان سرپل ذهاب متولد و دوران طفولیت و کودکی را تا پایان تحصیلات دبیرستان سپری نمود وی مادرش را در سن 12 سالگی از دست داد و مسئولیت دو برادر کوچکتر از خود را به عهده گرفت او همچون شمع روشنایی بخش فضای خانواده بود و خلا از دست دادن مادر را برای برادران کوچکتر از خود و پدر پر می کرد و علاوه بر ادامه تحصیل امورات خانه داری را انجام می داد اخلاق و رفتار ایشان در محیط مدرسه بسیار پسندیده بود بطوری که همه معلمان و مربیان از وی رضایت کامل داشتند.
رفتار و کردار او در محیط های مختلف مورد تحسین همگان بود آنقدر مورد اعتماد و اطمینان بستگان و حتی مردم بود که به او لقب "سید" دادند شهید عاشق اهل بیت (ع) بود در محضر بزرگان و اساتید مذهبی قرآن و احکام قرار گرفت و در بین خانواده و بستگان به ترویج آن می پرداخت و در ماه های مبارک سال به عبادت خدا مشغول بود در دوران قبل از انقلاب در ماه محرم به مداحی و عزاداری و سوگواری برای امام حسین (ع) و یاران با وفایش پرداختند تا جایی که خود به نوشتن نوحه و مدیحه سرایی و کشیدن تصویرهای صحنه کربلا می پرداخت.
شهید در زمان آغاز انقلاب دوشادوش دوستان و مردم بیدار این خطه در فعالیتهای مذهبی و دینی و تظاهرات و راهپیمایی های آن زمان شرکت می کرد وی چون با رنج و مشقت بزرگ شده بود به زندگی مادی پای بند نبود بعد از پیروزی انقلاب یکبار توسط ایادی رژیم منهوس پهلوی در شهر کرندغرب دستگیر شد و همزمان با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در دانشگاه شرکت نمود و قبول شد اما شرایط جنگ باعث شد که ایشان از ادامه تحصیل عقب بماند و ترجیح داد در جنگ علیه بعثیان شرکت نماید که در اوایل سال 60 به خدمت مقدس سربازی اعزام شد و داوطلبانه تقاضای انتقال به مناطق جنگی غرب نمودند و سرانجام در جبهه غرب حضور یافتند و عازم منطقه عملیاتی تنگ کورک قاسم آباد شدند و جانانه در عملیات مطلع الفجر در 29 آذر 1360 مصادف با اربعین امام حسین (ع) شرکت نمود و با رشادت و شجاعت توانست در این عملیات تعدادی زیادی از نیروهای دشمن بعثی را در یک نبرد تن به تن به درک واصل نماید که این موضوع در یادداشت لحظه های قبل از شهادت خود ثبت نمود و سرانجام در این عملیات در تاریخ 29 آذر 1360 مصادف با اربعین سرور و سالار شهیدان امام حسین (ع) به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
*یادداشت های قبل از شهات
من و برادران همرزمم، برادر ناصر، برادر اسکندر، برادر احدی و برادر اسکندر مرادی و برادر ذوالفقار معرفت حدود سه روز است که در سنگر علیه کفار بعثی می جنگیم اما به خدا قسم در این سنگرها در پناه خداوند بزرگ و امام عصر مهدی ( عج ) قرار داریم فقط دعا می کنم و از خداوند بزرگ و حضرت مهدی و سایر ائمه کمک می طلبم. به خدا قسم که ما شاهد شرکت امام زمان و یاری قدرت لایزال الهی هستیم.
تا کنون از طرف عراقی ها 15 بار در برابر حمله ای که به آنها کرده ایم ضد حمله شده و ما فراری شان دادیم اما از آن جا که نیروهای ما مومن به قرآن کریم و پایبند به اسلام هستند تمامی پاتک های آنها را پاسخ داده ایم. حتی با افراد خیلی کم هر مرتبه تعداد زیادی از آنها را به هلاکت می رسانیم.
دیروز ساعت 2:30 بعد از ظهر توپخانه ارتش جمهوری اسلامی ایران یک گردان تانک عراقی ها را که در قسمت جنوبی جاده گیلان غرب قصرشیرین بود نابود و به طور کلی با خاک یکسان کرد و افراد آن را به هلاکت رساند و تانک های آنها طعمه حریق شدند.
اما ما در سنگرها نشسته ایم چون مجروح هستیم و سایر برادران مشغول نبرد بی امان هستند و سر وقت، نماز را هم نشسته می خوانیم و بعد از چهار روز نبرد هنوز هم مصمم هستیم که با چنگ و دندان و با سنگ هم شده عراقی ها را از این قسمت از خاک میهنمان برانیم.
به یاری امام زمان و خداوند لایزال سعی می کنیم تک تک آنها را نابود کرده و خاک اسلامی خود را آزاد کنیم.
برادرم اسکندر دست چپش را از دست داده، برادرم ناصر از پشت شانه چپ تیر خورده و برادرم اسکندر دست راستش تیر خورده و من هم همه جای بدنم توسط ترکش نارنجک سوراخ شده اما سستی به خود راه نمی دهیم به امید اینکه پیروز و صحیح و سالم تمامی منطقه کورک و قاسم آباد را آزاد کنیم. این یادداشت در حالی نوشته
می شود که با عراقی ها نبرد تن به تن داریم و حدود 120 تا 150 متر فاصله داریم.
اما قضیه مجروح شدن من به شرح زیر است ما حدود ساعت 4:30 شب پنج شنبه 19 آذر 1360 از اردوگاه خود به سوی مقر سپاه پاسداران حرکت کردیم درروز پنج شنبه از صبح تا ساعت 10 شب در سپاه بودیم و با برادران سپاهی هماهنگ شدیم و 12 گروه30نفری شدیم و به مقصد تنگ کورک و قاسم آباد با ماشین حرکت کردیم ساعت حدود 11:30 بود که به نقطه الحاق رسیدیم و ساعت 12 از آنجا حرکت کردیم و حدود ساعت 4:30 صبح جمعه با شور و شوق به اطراف سنگرهای دشمن در ارتفاعات قاسم آباد رسیدیم و سنگرها را یکی پس از دیگری تسخیر کردیم همین که سپیده دمید ما تمامی منطقه را تسخیر کرده بودیم.
و حتی جاده گیلان غرب، قصر شیرین را هم زیر کنترل گرفتیم و مانع عبور و مرور ماشین های عراقی از جاده شدیم من و اسکندر و کیومرث و چند تن از برادران سپاهی در یک شیار بودیم و دامنه جنوبی کوه را زیر نظر داشتیم و چند تن دیگر از برادران درقسمت غربی ما در یک شیار دیگر بودند که یکی از آنها از لب پایین و بینی تیر خورد و بچه هافورا" آنجا را تخلیه کردند ما هم مرتب به روی دشمن آتش می گشودیم ما از جلوی خود خبر نداشتیم و فکر می کردیم جلوی ما نیروهای خودی است و صدای شلیک کلاش می آمد بعد از نیم ساعت ما متوجه شدیم که دشمن است سعی کردیم که دشمن را بزنیم اما دشمن دیده نشد که حدود 4 یا 5 نفر بودند ما چند نارنجک به سوی آنها پرتاب کردیم دقیقا" معلوم نبود که چند نفر از آنها کشته شده اند یکی از آنها چند نارنجک به سوی ما پرتاب کرد خود را از خطر نارنجک ها حفظ کردیم تا اینکه یک نارنجک به میان ما افتاد اسکندر خواست دوباره نارنجک را برای دشمن پرت کند که نارنجک در دستش منفجر شد و دست او زخمی شد و من هم از لب بالایی و گونه و ران و کتف و دست راست زخمی شدم و کیومرث هم ران راستش ترکش خورد و یکی از دوستان ما با نام محمد نوروزی شهید شد. ما فورا" خود را به پشت نیروهای خودی رساندیم، اسکندر راه خود را گم کرده بود یک تیر کلاش هم از طرف چپ صورتش، مجددا" او را مجروح کرد. اکنون ما در پشت سنگرهای خودی قرار داریم این در حالی است که برادران شجاع ما عراقی ها را درک واصل کرده و سنگرها را تصرف می کنند.
انتهای پیام
رفتار و کردار او در محیط های مختلف مورد تحسین همگان بود آنقدر مورد اعتماد و اطمینان بستگان و حتی مردم بود که به او لقب "سید" دادند شهید عاشق اهل بیت (ع) بود در محضر بزرگان و اساتید مذهبی قرآن و احکام قرار گرفت و در بین خانواده و بستگان به ترویج آن می پرداخت و در ماه های مبارک سال به عبادت خدا مشغول بود در دوران قبل از انقلاب در ماه محرم به مداحی و عزاداری و سوگواری برای امام حسین (ع) و یاران با وفایش پرداختند تا جایی که خود به نوشتن نوحه و مدیحه سرایی و کشیدن تصویرهای صحنه کربلا می پرداخت.
شهید در زمان آغاز انقلاب دوشادوش دوستان و مردم بیدار این خطه در فعالیتهای مذهبی و دینی و تظاهرات و راهپیمایی های آن زمان شرکت می کرد وی چون با رنج و مشقت بزرگ شده بود به زندگی مادی پای بند نبود بعد از پیروزی انقلاب یکبار توسط ایادی رژیم منهوس پهلوی در شهر کرندغرب دستگیر شد و همزمان با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در دانشگاه شرکت نمود و قبول شد اما شرایط جنگ باعث شد که ایشان از ادامه تحصیل عقب بماند و ترجیح داد در جنگ علیه بعثیان شرکت نماید که در اوایل سال 60 به خدمت مقدس سربازی اعزام شد و داوطلبانه تقاضای انتقال به مناطق جنگی غرب نمودند و سرانجام در جبهه غرب حضور یافتند و عازم منطقه عملیاتی تنگ کورک قاسم آباد شدند و جانانه در عملیات مطلع الفجر در 29 آذر 1360 مصادف با اربعین امام حسین (ع) شرکت نمود و با رشادت و شجاعت توانست در این عملیات تعدادی زیادی از نیروهای دشمن بعثی را در یک نبرد تن به تن به درک واصل نماید که این موضوع در یادداشت لحظه های قبل از شهادت خود ثبت نمود و سرانجام در این عملیات در تاریخ 29 آذر 1360 مصادف با اربعین سرور و سالار شهیدان امام حسین (ع) به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
*یادداشت های قبل از شهات
من و برادران همرزمم، برادر ناصر، برادر اسکندر، برادر احدی و برادر اسکندر مرادی و برادر ذوالفقار معرفت حدود سه روز است که در سنگر علیه کفار بعثی می جنگیم اما به خدا قسم در این سنگرها در پناه خداوند بزرگ و امام عصر مهدی ( عج ) قرار داریم فقط دعا می کنم و از خداوند بزرگ و حضرت مهدی و سایر ائمه کمک می طلبم. به خدا قسم که ما شاهد شرکت امام زمان و یاری قدرت لایزال الهی هستیم.
تا کنون از طرف عراقی ها 15 بار در برابر حمله ای که به آنها کرده ایم ضد حمله شده و ما فراری شان دادیم اما از آن جا که نیروهای ما مومن به قرآن کریم و پایبند به اسلام هستند تمامی پاتک های آنها را پاسخ داده ایم. حتی با افراد خیلی کم هر مرتبه تعداد زیادی از آنها را به هلاکت می رسانیم.
دیروز ساعت 2:30 بعد از ظهر توپخانه ارتش جمهوری اسلامی ایران یک گردان تانک عراقی ها را که در قسمت جنوبی جاده گیلان غرب قصرشیرین بود نابود و به طور کلی با خاک یکسان کرد و افراد آن را به هلاکت رساند و تانک های آنها طعمه حریق شدند.
اما ما در سنگرها نشسته ایم چون مجروح هستیم و سایر برادران مشغول نبرد بی امان هستند و سر وقت، نماز را هم نشسته می خوانیم و بعد از چهار روز نبرد هنوز هم مصمم هستیم که با چنگ و دندان و با سنگ هم شده عراقی ها را از این قسمت از خاک میهنمان برانیم.
به یاری امام زمان و خداوند لایزال سعی می کنیم تک تک آنها را نابود کرده و خاک اسلامی خود را آزاد کنیم.
برادرم اسکندر دست چپش را از دست داده، برادرم ناصر از پشت شانه چپ تیر خورده و برادرم اسکندر دست راستش تیر خورده و من هم همه جای بدنم توسط ترکش نارنجک سوراخ شده اما سستی به خود راه نمی دهیم به امید اینکه پیروز و صحیح و سالم تمامی منطقه کورک و قاسم آباد را آزاد کنیم. این یادداشت در حالی نوشته
می شود که با عراقی ها نبرد تن به تن داریم و حدود 120 تا 150 متر فاصله داریم.
اما قضیه مجروح شدن من به شرح زیر است ما حدود ساعت 4:30 شب پنج شنبه 19 آذر 1360 از اردوگاه خود به سوی مقر سپاه پاسداران حرکت کردیم درروز پنج شنبه از صبح تا ساعت 10 شب در سپاه بودیم و با برادران سپاهی هماهنگ شدیم و 12 گروه30نفری شدیم و به مقصد تنگ کورک و قاسم آباد با ماشین حرکت کردیم ساعت حدود 11:30 بود که به نقطه الحاق رسیدیم و ساعت 12 از آنجا حرکت کردیم و حدود ساعت 4:30 صبح جمعه با شور و شوق به اطراف سنگرهای دشمن در ارتفاعات قاسم آباد رسیدیم و سنگرها را یکی پس از دیگری تسخیر کردیم همین که سپیده دمید ما تمامی منطقه را تسخیر کرده بودیم.
و حتی جاده گیلان غرب، قصر شیرین را هم زیر کنترل گرفتیم و مانع عبور و مرور ماشین های عراقی از جاده شدیم من و اسکندر و کیومرث و چند تن از برادران سپاهی در یک شیار بودیم و دامنه جنوبی کوه را زیر نظر داشتیم و چند تن دیگر از برادران درقسمت غربی ما در یک شیار دیگر بودند که یکی از آنها از لب پایین و بینی تیر خورد و بچه هافورا" آنجا را تخلیه کردند ما هم مرتب به روی دشمن آتش می گشودیم ما از جلوی خود خبر نداشتیم و فکر می کردیم جلوی ما نیروهای خودی است و صدای شلیک کلاش می آمد بعد از نیم ساعت ما متوجه شدیم که دشمن است سعی کردیم که دشمن را بزنیم اما دشمن دیده نشد که حدود 4 یا 5 نفر بودند ما چند نارنجک به سوی آنها پرتاب کردیم دقیقا" معلوم نبود که چند نفر از آنها کشته شده اند یکی از آنها چند نارنجک به سوی ما پرتاب کرد خود را از خطر نارنجک ها حفظ کردیم تا اینکه یک نارنجک به میان ما افتاد اسکندر خواست دوباره نارنجک را برای دشمن پرت کند که نارنجک در دستش منفجر شد و دست او زخمی شد و من هم از لب بالایی و گونه و ران و کتف و دست راست زخمی شدم و کیومرث هم ران راستش ترکش خورد و یکی از دوستان ما با نام محمد نوروزی شهید شد. ما فورا" خود را به پشت نیروهای خودی رساندیم، اسکندر راه خود را گم کرده بود یک تیر کلاش هم از طرف چپ صورتش، مجددا" او را مجروح کرد. اکنون ما در پشت سنگرهای خودی قرار داریم این در حالی است که برادران شجاع ما عراقی ها را درک واصل کرده و سنگرها را تصرف می کنند.
انتهای پیام
منبع: پرونده فرهنگی شهدا - اداره هنری، اسناد و انتشارات- استان کرمانشاه
نظر شما