بررسی کارنامه شهید سید محمد سعید جعفری- شهید شاخص سال 1396/ بخش نخست
سهشنبه, ۰۲ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۵۳
اخلاق خیلی عجیب و پسندیده ای داشت آدم توانمندی بود از صبح تا غروب یکسره کار می کرد، جلسات می گذاشت و سپاه را هدایت می کرد و حقیقتا" آدم بسیار سخنور، خوش بیان و تحصیل کرده ای بود. جزو دانشجویانی بود که در زمان ستم شاهی درس خوانده و بر مسائل سیاسی مسلط بود.
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ رضا شاه ویسی - سردار سرتیپ دوم بازنشسته در گفتگویی به بررسی کارنامه شهید سید محمد سعید جعفری پرداخت که شرح این مصاحبه را در ادامه مشاهده خواهید کرد.
*ضمن معرفی مختصر خودتان، بفرمایید که اولین بار شهید جعفری را کی و کجا دیدید؟
من رضا شاه ویسی، بازنشسته سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، با درجه سرتیپ دومی هستم. اما داستان آشنایی من بر می گردد به اوایل سال 1357 که تظاهرات ها علیه رژیم شاه، داشت شدت بیشتری پیدا می کرد و در کرمانشاه هم مثل همه استان های کشور، راهپیمایی ها و تظاهرات زیادی علیه رژیم طاغوت وجود داشت. روزی به منظور راهپیمایی، به خیابان نواب رفته بودم. من جمعیتی حدود 60 نفر را دیدم . داخل جمعیت جوانی رشید و بسیار نورانی که تازه محاسن درآورده بود بر سر و دوش مردم بود و علیه رژیم شاه فریاد می کشید و می گفت: جوانان انقلابی ما دارند توی بیمارستان ها با آمپول خاموشی به شهادت می رسند، که منظورش آمپول هوا بود. زمانی که پاسبان های آن موقع به میان ما ریختند، همه جوانان فرار کردند. شهید جعفری روی دست آنها بود، پایین آمد و خودش را در دل جمعیت گم کرد.این نخستین صحنه ای بود که قبل از پیروزی انقلاب از ایشان دیدم.
سردار شهید جعفری از بنیانگذاران سپاه پاسداران در استان کرمانشاه و غرب کشور بود. اولین کسی که سپاه پاسداران را در این جا تأسیس و به عنوان فرمانده حضور پیدا کرد.همان سال پیروزی انقلاب که هنوز سپاه رسما" تشکیل نشده بود، ایشان بیل مکانیکی به مرکزیت فعلی سپاه که آن موقع محل ساواک کرمانشاه بود، آوردند و تمام عرض و طول محوطه ساواک را به هم ریختند، گود برداری کرده و گفتند: به دنبال سیاه چال های رژیم شاه هستیم. عرض و طول ساختمان ساواک را هم از حیاط های اطرافش و هم از دری که احساس می کردند یک ورودی پنهانی است و باید محلی باشدکه بتوانند سیاه چال ها را پیدا کنند می شکافتند.
• چیزی هم پیدا کردند؟
گمان نمی کنم ولی سکان این کار در دست سردار شهید جعفری بود و ایشان احساس می کرد که خبرهایی هست. البته فکر نمی کنم آن جا چیزی به دست آورده باشند ولی شاید در جاهای دیگر این سیاه چال ها وجود داشت. شهید جعفری تا زمانی که می خواستند فرماندهی سپاه را به عهده بگیرند، مدتی را به مناظره و تقابل عقیدتی و فکری با گروهک ها می پرداختند. یک مقطعی کرمانشاه محل تجمع و تمرکز همه ضد انقلاب ها بود؛ اعم از منافقین، کومله، دمکرات، چریک های فدایی خلق. و در واقع محلی بود برای این که بتوانند یک جای پایی باز کنند.
• از وضعیت کرمانشاه در آن روزها بگویید.
سپاه استان ما دو بخش داشت: یک قسمت نیروهای ستادی بودند که کارهای روزمره مجموعه سپاه را انجام می دادند. یکی هم بچه های عملیات که بتوانند آن جا با گروهک های معاند نظام مقابله کنند. عراق از همان ابتدای پیروزی انقلاب در حاشیه مرز ایران مخصوصا" نفت شهر، قصر شیرین و سومار یک شیطنت هایی داشت؛ مثلا" به راحتی می آمدند در نفت شهر و لوله های نفت ما را منهدم می کردند. هنوز خبری از جنگ نبود و ضد انقلاب از آن وضعیت بلبشو و حرکت های ایذایی سوء استفاده می کرد و این حرکات را انجام می داد. بعد که ضد انقلاب آمد و پاوه را گرفت، که امام در مرداد 1358فرمانی تاریخی صادر کرد و مردم کرمانشاه گوش به فرمان امام به راه افتادند. هر کسی با هر وسیله ای که داشت، از جمله تبر و چوب، در واقع به صورت خود انگیخته و مردمی سوار ماشین های مختلف می شد و به سمت پاوه حرکت می کرد.
در مرز و پاسگاه های مرزی ما مثل تیله کوه و تنگه اویسی درگیری هایی وجود داشت.توی مسیرقصر شیرین به پاتاق و کرمانشاه، در پاتاق در آن دره ای که جنگلی هم هست، ضد ضد انقلاب وارد می شد، و آن جا کمین می زد و راه را نا امن می کرد.
یادم هست که در سپاه استان ساعت 3 بامداد نگهبان بودم و پست می دادم هوا سرد و زمستانی بود آن موقع خودروهای خیلی کم و انگشت شماری وجود داشت و دیدم ساعت 3 بعد از نیمه شب در جلوی سپاه که صدا و سیمای استان هم آنجا بود یک تاکسی آمد؛ حساس شدم. من نگهبان در ورودی خروجی بودم دیدم همان اطراف یک نفر از تاکسی پیاده شد و به سمت بنده آمد، نزدیک که شدم دیدم شهید سعید جعفری است. سلام و علیکی کرد و خسته نباشید گفت. گفتم: آقای جعفری، در این وقت شب چرا با تاکسی آمدید؛ به هر حال شما فرمانده سپاه هستید، امکان این که خطراتی شامل حال شما بشود زیاد است. گفت: من منزل بودم، هر کاری کردم خوابم نبرد. لذا بر این شدم که نخوابم و در کنار بچه های نگهبان و پاسدارانی که در حال حاضر دارند نگهبانی می دهند حضور پیدا کنم و یک خسته نباشید به شما ها بگویم.
اخلاق خیلی عجیب و پسندیده ای داشت آدم توانمندی بود از صبح تا غروب یکسره کار می کرد، جلسات می گذاشت و سپاه را هدایت می کرد و حقیقتا" آدم بسیار سخنور، خوش بیان و تحصیل کرده ای بود. جزو دانشجویانی بود که در زمان ستم شاهی درس خوانده و بر مسائل سیاسی مسلط بود . از کسانی بود که پیرو ولایت بود و در کارش آدم برجسته ای بود. خداوند آدم های خویش را می برد و نمی گذارد بمانند. ایشان هم جزو کسانی بود که سال 1359 در حمله اولیه دشمن که انجام گرفت، به سرپل و از سرپل به سمت قره بلاغ و از قره بلاغ به سمت ارتفاعات قراویز آمد و در مسیر جاده قصرشیرین روی مین خودرو رفت و به درجه شهادت نائل آمد.
• از تشییع جنازه شهید بگویید. مشهور است که شهید اشرفی اصفهانی گفته بودند در حد یک مرجع تقلید برای تشییع جنازه پاک این جوان 28 ساله جمعیت جمع شده بود.
من آن موقع در جبهه بودم و در خط مقدم در منطقه دشت ذهاب ( که سمت راست سرپل ذهاب است) و کور موش با دشمن سرمان گرم بود. جنازه ایشان را همین زمان آوردند و من خیلی در بحث بعد از شهادت ایشان حضور نداشتم ولی آن طور که از دوستان شنیدم همین گونه بود که می فرمایید. به هر حال شهید جعفری شخصیتی برجسته بود و مورد عنایت همه مردم قرار داشت.آدمی ساده و عادی نبود کسی بود که از ابتدای انقلاب به بعد و با توجه به عمر کوتاهی که در دوران انقلاب داشت و خیلی زود به شهادت رسید، خوب درخشید و به چهره ای کشوری و ملی بدل شد. به هر حال توفیق خداوند اینبود که شهید شود ولی اگر می ماند از شخصیت های برجسته کشور به حساب می آمد.
انتهای پیام
*ضمن معرفی مختصر خودتان، بفرمایید که اولین بار شهید جعفری را کی و کجا دیدید؟
من رضا شاه ویسی، بازنشسته سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، با درجه سرتیپ دومی هستم. اما داستان آشنایی من بر می گردد به اوایل سال 1357 که تظاهرات ها علیه رژیم شاه، داشت شدت بیشتری پیدا می کرد و در کرمانشاه هم مثل همه استان های کشور، راهپیمایی ها و تظاهرات زیادی علیه رژیم طاغوت وجود داشت. روزی به منظور راهپیمایی، به خیابان نواب رفته بودم. من جمعیتی حدود 60 نفر را دیدم . داخل جمعیت جوانی رشید و بسیار نورانی که تازه محاسن درآورده بود بر سر و دوش مردم بود و علیه رژیم شاه فریاد می کشید و می گفت: جوانان انقلابی ما دارند توی بیمارستان ها با آمپول خاموشی به شهادت می رسند، که منظورش آمپول هوا بود. زمانی که پاسبان های آن موقع به میان ما ریختند، همه جوانان فرار کردند. شهید جعفری روی دست آنها بود، پایین آمد و خودش را در دل جمعیت گم کرد.این نخستین صحنه ای بود که قبل از پیروزی انقلاب از ایشان دیدم.
سردار شهید جعفری از بنیانگذاران سپاه پاسداران در استان کرمانشاه و غرب کشور بود. اولین کسی که سپاه پاسداران را در این جا تأسیس و به عنوان فرمانده حضور پیدا کرد.همان سال پیروزی انقلاب که هنوز سپاه رسما" تشکیل نشده بود، ایشان بیل مکانیکی به مرکزیت فعلی سپاه که آن موقع محل ساواک کرمانشاه بود، آوردند و تمام عرض و طول محوطه ساواک را به هم ریختند، گود برداری کرده و گفتند: به دنبال سیاه چال های رژیم شاه هستیم. عرض و طول ساختمان ساواک را هم از حیاط های اطرافش و هم از دری که احساس می کردند یک ورودی پنهانی است و باید محلی باشدکه بتوانند سیاه چال ها را پیدا کنند می شکافتند.
• چیزی هم پیدا کردند؟
گمان نمی کنم ولی سکان این کار در دست سردار شهید جعفری بود و ایشان احساس می کرد که خبرهایی هست. البته فکر نمی کنم آن جا چیزی به دست آورده باشند ولی شاید در جاهای دیگر این سیاه چال ها وجود داشت. شهید جعفری تا زمانی که می خواستند فرماندهی سپاه را به عهده بگیرند، مدتی را به مناظره و تقابل عقیدتی و فکری با گروهک ها می پرداختند. یک مقطعی کرمانشاه محل تجمع و تمرکز همه ضد انقلاب ها بود؛ اعم از منافقین، کومله، دمکرات، چریک های فدایی خلق. و در واقع محلی بود برای این که بتوانند یک جای پایی باز کنند.
• از وضعیت کرمانشاه در آن روزها بگویید.
سپاه استان ما دو بخش داشت: یک قسمت نیروهای ستادی بودند که کارهای روزمره مجموعه سپاه را انجام می دادند. یکی هم بچه های عملیات که بتوانند آن جا با گروهک های معاند نظام مقابله کنند. عراق از همان ابتدای پیروزی انقلاب در حاشیه مرز ایران مخصوصا" نفت شهر، قصر شیرین و سومار یک شیطنت هایی داشت؛ مثلا" به راحتی می آمدند در نفت شهر و لوله های نفت ما را منهدم می کردند. هنوز خبری از جنگ نبود و ضد انقلاب از آن وضعیت بلبشو و حرکت های ایذایی سوء استفاده می کرد و این حرکات را انجام می داد. بعد که ضد انقلاب آمد و پاوه را گرفت، که امام در مرداد 1358فرمانی تاریخی صادر کرد و مردم کرمانشاه گوش به فرمان امام به راه افتادند. هر کسی با هر وسیله ای که داشت، از جمله تبر و چوب، در واقع به صورت خود انگیخته و مردمی سوار ماشین های مختلف می شد و به سمت پاوه حرکت می کرد.
در مرز و پاسگاه های مرزی ما مثل تیله کوه و تنگه اویسی درگیری هایی وجود داشت.توی مسیرقصر شیرین به پاتاق و کرمانشاه، در پاتاق در آن دره ای که جنگلی هم هست، ضد ضد انقلاب وارد می شد، و آن جا کمین می زد و راه را نا امن می کرد.
یادم هست که در سپاه استان ساعت 3 بامداد نگهبان بودم و پست می دادم هوا سرد و زمستانی بود آن موقع خودروهای خیلی کم و انگشت شماری وجود داشت و دیدم ساعت 3 بعد از نیمه شب در جلوی سپاه که صدا و سیمای استان هم آنجا بود یک تاکسی آمد؛ حساس شدم. من نگهبان در ورودی خروجی بودم دیدم همان اطراف یک نفر از تاکسی پیاده شد و به سمت بنده آمد، نزدیک که شدم دیدم شهید سعید جعفری است. سلام و علیکی کرد و خسته نباشید گفت. گفتم: آقای جعفری، در این وقت شب چرا با تاکسی آمدید؛ به هر حال شما فرمانده سپاه هستید، امکان این که خطراتی شامل حال شما بشود زیاد است. گفت: من منزل بودم، هر کاری کردم خوابم نبرد. لذا بر این شدم که نخوابم و در کنار بچه های نگهبان و پاسدارانی که در حال حاضر دارند نگهبانی می دهند حضور پیدا کنم و یک خسته نباشید به شما ها بگویم.
اخلاق خیلی عجیب و پسندیده ای داشت آدم توانمندی بود از صبح تا غروب یکسره کار می کرد، جلسات می گذاشت و سپاه را هدایت می کرد و حقیقتا" آدم بسیار سخنور، خوش بیان و تحصیل کرده ای بود. جزو دانشجویانی بود که در زمان ستم شاهی درس خوانده و بر مسائل سیاسی مسلط بود . از کسانی بود که پیرو ولایت بود و در کارش آدم برجسته ای بود. خداوند آدم های خویش را می برد و نمی گذارد بمانند. ایشان هم جزو کسانی بود که سال 1359 در حمله اولیه دشمن که انجام گرفت، به سرپل و از سرپل به سمت قره بلاغ و از قره بلاغ به سمت ارتفاعات قراویز آمد و در مسیر جاده قصرشیرین روی مین خودرو رفت و به درجه شهادت نائل آمد.
• از تشییع جنازه شهید بگویید. مشهور است که شهید اشرفی اصفهانی گفته بودند در حد یک مرجع تقلید برای تشییع جنازه پاک این جوان 28 ساله جمعیت جمع شده بود.
من آن موقع در جبهه بودم و در خط مقدم در منطقه دشت ذهاب ( که سمت راست سرپل ذهاب است) و کور موش با دشمن سرمان گرم بود. جنازه ایشان را همین زمان آوردند و من خیلی در بحث بعد از شهادت ایشان حضور نداشتم ولی آن طور که از دوستان شنیدم همین گونه بود که می فرمایید. به هر حال شهید جعفری شخصیتی برجسته بود و مورد عنایت همه مردم قرار داشت.آدمی ساده و عادی نبود کسی بود که از ابتدای انقلاب به بعد و با توجه به عمر کوتاهی که در دوران انقلاب داشت و خیلی زود به شهادت رسید، خوب درخشید و به چهره ای کشوری و ملی بدل شد. به هر حال توفیق خداوند اینبود که شهید شود ولی اگر می ماند از شخصیت های برجسته کشور به حساب می آمد.
انتهای پیام
نظر شما