خدایا! تا ساخته نشده ایم از این زندان آزاد نشویم!!
خدایا، تا ما ساخته نشده ایم از این زندان آزاد نشویم. این زندان چیزی نیست اصل زندان نفس آدمی است که آزاد شدنش بسیار دشوارمی باشد.
خدایا، تا ما ساخته نشده ایم از این زندان آزاد نشویم

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛
شهید محمود امجدیان در سال 1342 در شهر باختران به دنیا آمد و بزرگ شد. با شروع جنگ تحمیلی، در سال 1361 داوطلبانه از طریق بسیج شهرستان مسجد سلیمان به پادگان کرخه دزفول جهت آموزش اعزام گردید. بعد از مدتی به مناطق جنوب کشور انتقال یافت. محمود در عملیات والفجر مقدماتی – که در منطقه شیب در تاریخ 21 بهمن ماه 1361 شروع شد شرکت کرد و پس از ساعت ها درگیری با ارتش متجاوز بعث عراق و پس از مقاومت و ایثارگری، به همراه تعدادی از نیروهای لشکر 7 ولیعصر به محاصره دشمن درآمد و اسیر شد.ابتدا به بغداد برده شد گروهی از مردم به وسیله سنگ و چوب ... به سر روی این عزیزان می زدند، به اردوگاه موصل 2 منتقل شد. بیشتر سالهای اسارت محمود در اردوگاههای موصل 3 و 4 گذشت و در اواخر اسارت، یعنی در سال 1367 به همراه تعدادی از اسیران به اردوگاه تکریب – کمپ 17 منتقل شد. تا اینکه غروبی غمبار توسط منافقین مورد حمله قرار گرفت و روح بلند و ملکوتی اش به خدا پیوست. اکنون مزار شهید در قبرستان رمادیه بر جای مانده است.

*یادداشت برادر شهید

از همان وقتی که نامه های اسارت برادرم با آرم صلیب سرخ به دستم رسید، به این فکر بودم که با آزادی برادر عزیزم از بند اسارت این نامه ها را به چاپ برسانم. در سال 1369 که خبر آزادی اسیران در بند اعلام شد، ما نیز همچنان منتظر ورود شهید بودیم. اتاق ها را آذین بستیم و خانه را چراغانی کردیم. اما برگ های تقدیر طور دیگری ورق خورده بود. درست یک ماه قبل از مبادله در تاریخ 26 تیرماه 1369 محمد به دست منافقی جنایتکار شهید و به دیار مشتاقان شتافته بود.
پس از مدتی دوباره تصمیم گرفتم نامه های برادرم را از غربت بیرون آورده و آنها را برای همیشه زنده نگه دارم. از روزنامه ها شروع کردم و تعدادی از نامه ها را به مناسبت های گوناگون در روزنامه های جمهوری اسلامی، کیهان و مجله پیام انقلاب به چاپ رساندم. کم کم سر از دفتر ادبیات و هنر مقاومت درآوردم. در آنجا دستان گرم بر و بچه های دفتر مرا بیشتر امیدوار و دلگرم کرد. از اینکه می توانستم نام مقدس محمود را بر برگی از تاریخ خونین کشورمان بنویسم و خاطره عزیز اش را در لحظه لحظه عمرم زنده نگه دارم و حماسه های بزرگ را در دفتر روزگار ثبت کنم روحیه گرفتم و اکنون خوشحالم که می توانم غمنامه 8 سال اسارت محمود را تقدیم کنم.

خدایا، تا ما ساخته نشده ایم از این زندان آزاد نشویم

*گزیده نامه های اسارت شهید محمود امجدیان

بسم ا... الرحمن الرحیم
پس از عرض سلام خدمت برادر عزیزم
امیدوارم که حالتان خوب باشد و همیشه زندگی را به شادکامی بگذرانید.
برادرم! من در تاریخ 21 بهمن ماه 1361 اسیر شدم و حالم خیلی خوب است و ایدوارم که به زودی به ایران بازگردم. در جواب نامه برایم بنویس که بدانم حالتان چطور است. هر اتفاقی هم که رخ داده برایم بنویس.

بسم ا... الرحمن الرحیم
خدمت برادر بزرگوارم سلام می رسانم. امیدوارم که زندگی را همیشه با خوشی و شیرینی بگذرانید. حال من خیلی خوب است نسبت به ماههای گذشته حالم بهتر هم شده است. روزها به سرعت می گذرد نزدیک به یک سال است که از شما دور هستم و درست نمی دانم که روزگار را چگونه می گذرانید، اما می دانم ناراحت من هستید، آخر با چه زبانی بگویم که حال من خوب است نگران من نباشید.
اینجا مرتب خواب ایران را می بینم، اما صبح که بیدار می شوم، می بینم که اینجا عراق است. فقط خدا را شکر می گویم. هر چه خواست خدا باشد و خدا بخواهد امروز که روز 17 شهریور 1362 است، چند نامه رسید و حالا شب است ساعت 12 که مشغول نامه نوشتن هستم . عکس را دیدم خیلی خوشحال شدم. اما صورت شما خیلی گرفته بود. به خدا اگر ناراحت باشید گناه کرده اید، چون اصلا" ناراحتی ندارد. من از چه کسی عزیزتر هستم. به خانه و زندگیتان برسید. یک جو با صفا و با محبت به وجودآوردید. هدف شما باید رضایت خدا باشد. این می شود که هم من اسیر را خوشحال کرده اید و هم خدا را. کار برای خدا خستگی ندارداگر خسته شوی در خودت شک کن.

بسم ا... الرحمن الرحیم
واذکرونی اذکرکم و اشکرونی و لا تکفرون
مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و شکر گذارید مرا و کفران نعمت نکنید
عده ای بر خلاف هدفی که داشتیم عمل می کنند. عده ای مشخص شده هستند و به سزای اعمالشان خواهند رسید. ما در اینجا چه کنیم که دست و پای ما بسته است و فقط باید صبر کنیم تا به ایران بیاییم. به امید خدا به این زودیها می آییم. به بچه ها بگو این سرود را بخوانند: " بوی گل ارغوان، خورشیدی تابیده بر دلها، جاویدی ای شهید" را بخوانند. یکی از بچه ها اینجا این سرور را خواند خیلی جالب بود یکی از برادران چند روز پیش به رحمت خدا رفت. وصیتی کرد؛ این بود که ما اگر خود را در این دانشگاه امام جفعر ( ع ) نسازیم، جواب خانواده شهدا را چه بدهیم؟ ما مسئول هستیم و مسئولیتمان خیلی سنگین است. روی ما اسیران حساب می کنند و از ما خیلی انتظار دارند. تا آنجا که امکان داشته باشد راه شهیدان را ادامه خواهیم داد. من دعایم این است که خدایا، تا ما ساخته نشده ایم از این زندان آزاد نشویم. این زندان چیزی نیست اصل زندان نفس آدمی است که آزاد شدنش بسیار دشوار می باشد. به هر حال مطالب زیاد است. در جواب نامه مفصل از وضع خودت و خانه برایم بنویس. عکسهایی که گفته بودم گرفته ای یا نه؟ خیلی عکس گرفتم. خوب است یادگاری است. اما بیشتر به صورت فیلم بود وقت نشد که ظاهر کنم وگرنه برای شما می فرستادم، عکس های خط را می گویم. هر کس پولی پیش من دارد به او بده که حق الناس پیشم نباشد. نامه هم سه ماه است که برایم نیامده. به هر حال کوتاهی نکنید. برایم نامه بنویسید، همراه با عکس جدید. اگر نامه هم برایم نیاید، هیچ مسئله ای برایم نیست، ولی خوب در ماه چند نامه بیاید باز اطلاعی پیدا کنیم خوب است. شنیدیم که کرمانشاه را بمباران کرده اند. راست است یانه؟ من در ماه 2برگ دارم چون در ماههای پیش جریانهایی بود که پیش آمد نامه ننوشتم این بود که 2 ورق دیگر جور کردم. در این تاریخ 4 نامه نوشتم. در آخر برایم ناراحت نباشید. به خدا قسم اصلا نفهمیدم چطور یکسال گذشت. صبریست که خداوند به ما داده است...
انتهای پیام

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده