ناگهان انفجار شدیدی در نزدیکی های ما رخ داد، به گفته بچه ها گویا آرپیجی ۱۱ بود. همزمان ترکشی به شاهرگ گردن و ساق پای چپم اصابت کرد. در جا سمت چپ بدنم مخصوصا دستم از کتف به پایین بی حس شد، خون از گردنم بهشدت جاری بود. با دست راستم محل زخم را محکم گرفتم تا از شدت خونریزی بکاهم. ترکش دیگری که به پای چپم از پایین زانو اصابت کرده بود، انگار داشت پایم را قطع می کرد.
دل نوشته اى از شهيد جعفر فرجى كه در متن وصيت نامه اش اينگونه آماده است كه در تنهايى از خداى خود مى خواهد كه همچون هزاران شهيد گمنام كه در جاى جاى جبهه ها خفته اند، گمنام باشد.
گپ خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسین شامانی
همین که میگذاشتمش زمین از گریه غش می کرد . هرجا هم دکتر بردیمش نفهمیدن که مشکلش چی هست . یه دعا نویس گفت ، تا هشت ساله نشه خوب نمیشه .
خدا شاهده بچه ی به اون بزرگی رو موقع نماز خواندن به کولم میبستم و پاهاش از کنارم آویزان بود . اگر روی زمین می گذاشتمش غش می کرد . هشت ساله که شد ، کم کم بهتر شد . شیر هم نمی خورد وبا قاشق بهش شیر می دادم .
محمد خدنگی در تاریخ ۱۳۳۵ در اردبیل دیده به جهان گشود و در تاریخ ۱۵ دی ماه سال ۱۳۵۹ در منطقه عملیاتی فکه به شهادت رسید. وی یکی از ورزشکاران عرصه والیبال، فوتبال و پرورش اندام در استان اردبیل بود.
به تکبیر برادري كه هميشه از راديو تلويزيون در نمازجمعهها يا مجالسها شعار پخش ميدهد گوش داديم و از شعارهايش حمايت كرديم و بعد «آقاي رفسنجاني» براي ما مدت كوتاه سخنراني كرد و فيلمبرداري كردند و بعد از آنجا به پادگان امام حسن برگشتيم. شب را تا صبح در آنجا گذرانديم و روز بیست و دوم آذر صبح به نمازجمعه رفتيم و نماز را به اقامت آقاي «حجت الاسلام رفسنجاني» خوانديم.
خاطره ی از شهید مراد زمکی از شهدای نوجوان استان ایلام
هميشه بنده و دوستان را به نماز اول وقت و درس خواندن تشوبق مي نمود و غيبت را دوست نداشت و اگر از كسي در میان جمع نامي برده مي شد رنگ او عوض و گاهي جمع را ترك مي نمود...
به هنگام شام و بر سر سفره، جمال از دایی اش به خاطر ترتیب دادن این مراسم تشکر کرده و خطاب به همه گفته بود:«این سور و مهمانی، مراسم خداحافظی من با شماست.»
شهید کاظم دیرین در تاریخ ۱۴ فروردین ماه ۱۳۴۳ در اردبیل دیده به جهان گشود و در تاریخ ۱۳ مهر ماه ۱۳۶۱ در شلمچه و در عملیات مسلم ابن عقیل(ع) به شهادت رسید. او یکی از ورزشکاران رشته کشتی بود که مدال های افتخار بسیاری را برای اردبیل کسب کرده است.
کتاب گندم 45 خاطرات برادر جانباز جواد سر بند آراانی میباشد که انتشارات دارخویین در 1000مجلد سال 1396 به زیرو طبع در آمده است.در این کتاب علاوه بر خارات گوناگون جانباز از عملیاتها وماموریتهای جنگی؛ خاطره سردر گمی جانباز در جبهه وهفت روز وهفت شب تنهایی بدون آب وغذا وبا بدنی زخمی وپاره پاره به شیوه بسیار جالب بیان گشته است و...