آخرین باری که آمده بود در محله عروسی بود. علی رضا چون سرش را تراشیده بود خیلی خجالت می کشید. ما هیچ وقت ناراحت نیستیم. شهید فردی بود که اصلا اهل گله و شکایت نبود.
شاید قضا و قدر چنین باشد که شامگاه مورخه بیست و هشتم آبان 1373، او را که به عنوان دیده بان خدمت می کرد مورد آماج گلوله های زهر آگین دشمنان کینه توز اسلام و قرآن یعنی منافقین کوردل به ناحیه قلب و چشم و سطح بدن قرار گرفت.
به دلیل کم بودن سن نتوانست برود لذا جهت درجه داری در سال 1363 به استخدام ارتش جمهوری اسلامی درآمد. پس از گذراندن دوره آموزش نظامی به مناطق جنگی اعزام گردید.
پسرم قبل از رفتن به جبهه به من گفت: اگر من به جبهه رفتم و شهید شدم برای من ناراحت نباش. خودت می دانی که من عاشق شهادت هستم و آن دنیا از این دنیا خیلی بهتر است.
هميشه به ياد مستمدان باشيد كه نيز شما هم جزء همانها مى باشيد و برنامه زندگى خود را طورى تنظيم كنيد كه با نشست و برخاست با افراد منافق و فرصت طلب با كسانى معاشرت كنيد كه دلسوز انقلاب باشند و به اين انقلاب خدمت مى كنند و خط امام هستند.
بعد از تلاش های بی دریغ علی اکبر و تمام ملت ایران و با خون هزاران شهید، با پیروزی انقلاب و تشکیل پایگاه ها، علی اکبر نیز عضو پایگاه محله شد و همراه با جوانان محل شبها در اطراف شهر نگهبانی می داد.