خاطرات شهید محمود یغمانژاد

آخرین اخبار:
خاطرات شهید محمود یغمانژاد
قسمت دوم خاطرات شهید «محمود یغمانژاد»

عطر شهادت؛ وقتی محمود برای مهمانی ابدی آماده می‌شد

هم‌رزم شهید «محمود یغمانژاد» نقل می‌کند: «از توی ساک لباس بسیجی‌اش را درآورد. چفیه را دور گردنش انداخت. جلوی آینه شانه به موهایش می‌کشید. شیشه عطر را هم کنار دستش دیدم. تا شروع عملیات چشم از عقربه‌های ساعت برنداشت.»
قسمت نخست خاطرات شهید «محمود یغمانژاد»

وقتی اولین «بابای» کودک، آخرین وداع پدر شد

همسر شهید «محمود یغمانژاد» نقل می‌کند: «یک دفعه صدای علی‌محمد نه ماهه بلند شد: «بابا!» اولین کلمات معناداری بود که علی‌محمد به زبان می‌آورد. محمود گفت: فدات بشه بابا! ماشین سپاه از ما دور شد و محمود را برای آخرین بار به جبهه برد.»
طراحی و تولید: ایران سامانه