سال ۶۰ بود و من مسئول محور دهلاویه. روزی روی خاکریز نشسته بودیم که یک استوار چاق ارتشی به طرف من آمد و پس از حال و احوال پرسی گفت:« چند روز پیش یکی از بچه های ما در شناسایی شهید شده و جنازه اش جامانده. کسی از بچه های ما حاضر نیست برای عقب آوردن او همراه من بیاید، اینجا کسی هست که به من کمک کند؟