آخرین اخبار:
کد خبر : ۵۹۷۵۰۵
۰۸:۲۲

۱۴۰۴/۰۵/۱۸

شهادت در شبی که آرزویش را داشت

مادر شهید «محمدرضا ذاکریان» می‌گوید محمدرضا مقید بود که حتما برنج این نذری را خودش بکشد، حتی چند ساعت قبل زنگ می‌زد که مامان پلو را به کسی نده خودم می‌آیم. مقید بود که به نیت امام علی (ع) حتما این قدم را در راه ایشان بکشد. هرکجای تهران یا اصفهان بود سحر بیست و سوم ماه رمضان می‌آمد خانه و برای روزه داران غذا می‌کشید. اینکه در شب میلاد امام علی (ع) به شهادت رسید همان اخلاص صادقانه اش برای ایشان بود که در راه خودشان به شهادت برسند.


به گزارش نوید شاهد مازندران، شهید «محمدرضا ذاکریان امیری» متولد ۱۳۷۰ در امیرکلا بابل، فارغ‌التحصیل رشته علوم دفاعی از دانشگاه‌های معتبر کشور و متخصص در فناوری‌های پیشرفته و پروژه‌های راهبردی دفاعی بود. وی در تاریخ بیست و سوم خرداد ۱۴۰۴، به همراه همسر و دو دختر خردسالش در حمله رژیم صهیونیستی به مناطق مسکونی در تهران به شهادت رسید. پیکر او و خانواده‌اش در گلزار شهدای شایستگان امیرکلا به خاک سپرده شد.

شهادت در شبی که آرزویش را داشت

چندخاطره‌ای از شهید «محمدرضا ذاکریان»:

آرزوی دفن شدن در گلزار شهدا

پدر شهید ذاکریان می‌گوید: محمد رضا با وجود اینکه اصفهان دانشجو بود اما هر زمان دوستان هیاتی اش از او می‌خواستند برای گلزار شهدا طرحی انجام دهد با جان و دل انجام می‌داد از او جملاتی شنیده بودیم که نشان می‌داد که می‌داند شهید می‌شود، در همین هیات به دوستانش می‌گفت من که طراح‌های به این زیبایی می‌زنم و این گلزار اینقدر زیبا شده است آیا جایی برای خود من در اینجا خواهد بود! پس از آنکه به شهادت رسید، با وجود اینکه گلزار شهدای امیرکلا پر شده بود، برای او و خانواده اش جایی را فراهم کردیم و او و خانواده‌اش را در آن تدفین کردیم.

اعتقاد به دعای مادر

مادر شهید ذاکریان می‌گوید: پسرم بسیار به دعای مادر اعتقاد داشت، هر زمان امتحان مهمی داشت می‌گفت مادر دارم می‌روم سر جلسه برایم دعا کن. من هم ساعت‌ها می‌نشستم تا امتحانش تمام شود برایش دعا می‌کردم و ادعیه می‌خواندم. تا اینکه خودش زنگ می‌زد که مامان ممنونم امتحانم را دادم و من وقتی مطمین می‌شدم که امتحانش تمام شده دست از دعا خواندن می‌کشیدم. بعد از ازدواج هم حتی مقید بود فرزندانش مرا چگونه صدا کنند تا حرمت مادر بودنم رعایت شود. حتی نظر مرا پرسید که فرزندانش مرا چه صدا بزنند و، چون سادات بودم و محمدرضا این را دوست داشت، گفت می‌خواهم فرزندانم تو را "مامان سادات" صدا بزنند. چند ساعت قبل از شهادتشان ما در مشهد بودیم، فاطمه دختر ۵ ساله اش زنگ زد که مامان سادات دعا کن برایمان که ما هم بتوانیم به زیارت امام رضا (ع) بیاییم.

مادر شهید: محمدرضا مقید بود که حتما برنج این نذری را خودش بکشد، حتی چند ساعت قبل زنگ می‌زد که مامان پلو را به کسی نده خودم می‌آیم. مقید بود که به نیت امام علی (ع) حتما این قدم را در راه ایشان بکشد. هرکجای تهران یا اصفهان بود سحر بیست و سوم ماه رمضان می‌آمد خانه و برای روزه داران غذا می‌کشید. اینکه در شب میلاد امام علی (ع) به شهادت رسید همان اخلاص صادقانه اش برای ایشان بود که در راه خودشان به شهادت برسند.

انتهای پیام/


گزارش خطا

ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه