۳ خاطره خواندنی از شهید چراغی
به گزارش نوید شاهد تهران بزرگ، ۲۷ فروردین سالروز شهادت یکی از فرماندهان شجاع لشکر ۲۷ محمد رسول الله، شهید رزاق چراغی معروف به «رضا چراغی» است. رضا چراغی متولد سال ۱۳۳۶ در تهران است که در جریان عملیات والفجر یک در ۲۷ فروردین سال ۱۳۶۲ در منطقه فکه به شهادت رسید.
او با شروع جنگ همراه با لشکر ۲۷ محمد رسول الله به جنوب رفت و در عملیات مهم فتح المبین و بیت المقدس به عنوان فرمانده گردان حمزه شرکت داشت. شهید چراغی در دو عملیات مهم دیگر هشت سال دفاع مقدس نیز با مسئولیتهای مهمتری حضور داشت. او در عملیات رمضان که در مردادماه سال ۱۳۶۱ انجام شد، با سمت قائم مقام فرماندهی لشکر ۲۷ و در عملیات مسلم بن عقیل که در مهرماه سال ۱۳۶۱ در سومار انجام شد، با سمت فرمانده تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) فرماندهی میدان را برعهده داشت.
از خاطرات کتاب «راز آن ستاره» که مربوط به عملیاتهای شهید چراغی در فروردین ماه سال ۱۳۶۲ است، میخوانیم:
«فروردین ۱۳۶۲، خوزستان، فکه شمالی»
لشکر ۱۴ پیاده سپاه چهارم دشمن، در ارتفاع ۱۴۳ فکه شمالی، پاتک سنگینی را به اجرا گذاشته بود. به هر مشقتی بود، خودم را به آنجا رساندم و در کمال تعجب، دیدم رضا چراغی به همراه عباس کریمی و اکبر زجاجی در حال شلیک آر. پی. جی، خمپاره ۶۰ و تیراندازی به سمت انبوه نیروهای کماندویی دشمن هستند. حال و هوای عجیبی داشتند. اصلاً نمیشد تشخیص داد این یکی رضا چراغی، فرمانده لشکر ۲۷ است و آن یکی، عباس کریمی، مسئول اطلاعات عملیات همین لشکر.
خودم را رساندم به حاج عباس کریمی و گفتم: برگردید عقب. عباس نگاهی به من انداخت و گفت: تو برو عقب، ما نمیآییم. ببین حسین، حاج همّت همین یک دفعه از دستش در رفته و ما را فرستاده جلو، تو هم برو به حاجی بگو که ما نمیآییم عقب...»
خاطره یکی از همرزمان شهید چراغی
«دشمن در ارتفاع ۱۴۳ فکه پاتک سنگین زده بود. به هر ترتیبی بود خود را به آنجا رساندم. رضا چراغی، عباس کریمی، اکبر زجاجی و سه نفر بسیجی که مجموعاً شش نفر بودند، روی ارتفاع سالم مانده بودند و سخت مقاومت میکردند. هرچه اصرار کردم به عقب برگردند، قبول نکردند.
دشمن تصور میکرد که نیروهای زیادی روی ارتفاع قرار دارند. عصر که دوباره به ارتفاع رفتم، دیدم عباس کریمی و دو نفر از بسیجیان، پیکر غرق به خون چراغی را با برانکارد حمل میکنند.
شهید چراغی ۱۱ بار در طول سالهای دفاع مقدس مجروح شده بود و خودش گفته بود که اگر خدا بخواهد بار دوازدهم شهید میشوم و چنین شد.»
خاطره از زبان پدر شهید چراغی در حساسیت به بیتالمال
شهید چراغی نسبت به حفظ بیتالمال، سخت حساس بود و هرگز از آن استفاده شخصی نمیکرد. پدرش گفت: «هرگاه با ماشین به منزل میآمد، ماشین بیتالمال را در خانه میگذاشت و با ماشین من به کارهای شخصی خود رسیدگی میکرد.
یکبار یک نفر به منزل ما آمد و گفت که رضا با ماشین او را بهجایی برساند. رضا حاضر نشد از ماشین بیتالمال استفاده کند و با ماشین من او را به مقصد رساند.»
روحش شاد ویادش گرامی