مروری بر زندگی‌نامه شهید «جهانگیر آقازاده»
يکشنبه, ۲۱ آبان ۱۴۰۲ ساعت ۱۴:۰۲
در زندگی‌نامه شهید جهانگیر آقازاده می‌خوانیم: وی شب‌ها برای مداوای مجروحین و رزمندگان جنگ تحمیلی به بیمارستان سینا می‌رفت. او با عشق خدمت به اسلام و مردم زندگی می‌کرد.

باعشق خدمت به اسلام و مردم زندگی می کرد.

به گزارش نوید شاهد تهران بزرگ، شهید جهانگیر آقازاده در سال ۱۳۴۰ در یک خانواده مذهبی و متوسط در شهر ساری به دنیا آمد. از همان اوان کودکی شور و شوق وصف نشدنی نسبت به اسلام و ائمه اطهار (ع) داشت و مرتباً به مسجد و تکایا می‌رفت. پدرش با توجه به شور و شوق و علاقه‌ وی نسبت به ائمه اطهار (ع) و استعدادهایش، از این فرصت استفاده کرد و او را به کلاس آموزش قرآن فرستاد.

بنابر مقتضیات شغلی پدرش که درجه‌دار نیروی زمینی ارتش بود و به شهر‌های مختلف منتقل می‌شد، شهید تحصیلات ابتدایی‌اش را در شهرستان‌های ساری و گرگان گذراند. پس از انتقال پدرش به تهران مابقی تحصیلات را در تهران ادامه داد و جوانی پرشور و شوق و دوست داشتنی بود. به خاطر روح لطیف و پاکش و صفای و جوانی که داشت مورد علاقه و احترام همه خانواده بود. با شروع نهضت رهایی بخش ملت ایران با جدیت در حرکت‌های اسلامی مردم شرکت جست و همیشه در صف اول تظاهرکنندگان بود و در راهپیمائی‌ها مکرر حضور داشت. در پخش اعلامیه‌ها و تظاهرات دانشگاه‌ها با شور و علاقه غیرقابل وصفی شرکت می کرد و در ایام الله دهه فجر همراه با سایر مردم خیابان‌ها را با آب و گلاب می‌شست و با گل آذین می‌کرد.

شهید در روز‌های ۲۰ و ۲۱ بهمن همراه با سایر مردم به پادگان‌ها رفت و تا آخرین بازماندگان طاغوت را به تسلیم امت اسلامی درآورند و آخرین ریشه‌ها و امید آن ملعون منفور را از بیخ و بن درآورند. بعد از پیروزی انقلاب از هر فرصتی برای همکاری با جهاد سازندگی استفاده می‌کرد. اوقات فراغتش را با کتاب خواندن و ورزش کردن می‌گذراند. با گرفتن دیپلم در فعالیت‌های جهاد دانشگاهی شرکت کرد و یک دوره امدادگری را در بیمارستان سینا گذراند که این ایام حدوداً مصادف با روز‌های شروع جنگ تحمیلی بود. با تعصبی که نسبت به دین و میهن اسلامی خود داشت و با توجه به موقعیت خطیر و حساس و نونهال بودن انقلاب، بلافاصله خود را به حوزه نظام وظیفه معرفی کرد که تاریخ اعزامش ۶ ماه بعد بود، چون تاریخ اعزامش نسبتاً طولانی بود در این دوران دائم بی‌تابی می‌کرد و به خاطر اینکه در این دوران نیز خدمت مفیدی انجام داده باشد با توجه به دوره امدادگری که دیده بود، شب‌ها به بیمارستان سینا می‌رفت و بطور فی سبیل الله به مجروحین و رزمندگان جنگ تحمیلی کمک می کرد. او با عشق خدمت به اسلام و مردم زندگی می‌کرد و در این مدت نیز در گروه جانبازان انقلاب اسلامی ایران که زیرنظر وزارت دفاع بود شرکت کرد و یک دوره آموزش‌های رزمی چریکی را گذراند.

باعشق خدمت به اسلام و مردم زندگی می کرد.باعشق خدمت به اسلام و مردم زندگی می کرد.


همیشه از خداوند مسئلت داشت تا خدمتش را در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل بگذراند تا اینکه روز اعزام فرا رسید و به خدمت مقدس سربازی اعزام گشت و پس از گذراندن دو ماه دوره آموزشی که در لشگرک تهران بود تقسیم شد و به تیپ (۲) قوچان افتاد و چون تیپ ۲ در آن هنگام در جبهه بود لذا از راه آهن تهران مستقیم به جبهه رفت. مدت بیست ماه در خط مقدم جبهه حضور دائم و فعال داشت و در حمله‌های فتح‌المبین، طریق القدس و... شرکت داشت. چندین بار مجروح شد و یکبار هنگامی‌که می‌خواستند به خاطر مجروح شدن پایش معافش کنند قبول نکرد و اظهار داشت علاوه براینکه معافیت از خدمت را قبول نخواهد کرد خدمت در هیچ قسمت دیگری را هم نخواهد پذیرفت و گفت مابقی خدمتش را فقط در جبهه خواهد گذراند تا ادامه دهنده رسالت پیامبر (ص) و ادامه دهنده راه حسین (ع) باشد تا دِینش را نسبت به اسلام و امام و امت شهیدپرور اداء نماید.

باعشق خدمت به اسلام و مردم زندگی می کرد.باعشق خدمت به اسلام و مردم زندگی می کرد.

در نامه‌هایش که از جبهه می فرستاد همیشه از روحیه بسیار خوب رزمندگان و مناجات این مجاهدین روز و زاهدان شب یاد می‌کرد، بخاطر رشادتهایش در جبهه به او یک لوحه سپاس و تقدیر دادند بالاخره خدمت مقدس سربازی را به اتمام رسانید و با دلی آکنده از غم دوری جبهه و رزمندگان ایثارگر به تهران بازگشت و بعد از خدمت نیز دائم به فکر جبهه بود و همیشه از رشادت‌ها و ایثارگری‌های رزمندگان با تجلیل تعریف می کرد، چون به شغل شریف پرستاری علاقه داشت.

باعشق خدمت به اسلام و مردم زندگی می کرد.

باعشق خدمت به اسلام و مردم زندگی می کرد.

پس از پایان خدمت مجدداً به جهاد دانشگاهی رفت و پس از دیدن دوره دیگری در بیمارستان امیرکبیر به عنوان تکنسین اطاق عمل مشغول خدمت شد و همیشه به فکر خدمت به توده محروم و مستضعف میهن اسلامی بود که بار انقلاب را بر دوش می‌کشیدند. خود را همیشه مدیون این مردم مستضعف می دانست تا اینکه پس از ۳ سال خدمت در بیمارستان امیرکبیر از طریق بسیج دانشگاه باخبر شد که یک گروه امدادگر متشکل از تعدادی پزشک، پرستار، تکنسین و... که برای یاری به رزمندگان عملیات کربلای ۲ داوطلب می خواستند که جهانگیر داوطبانه پذیرفت و با آن گروه به بیمارستان ارتش در پیرانشهر رفتند.

باعشق خدمت به اسلام و مردم زندگی می کرد.

باعشق خدمت به اسلام و مردم زندگی می کرد.

پس از دو روز عمل جراحی رزمندگان وقتی که به مسجد بیمارستان آمدند تا نماز بخوانند، در سجده بود که هواپیما‌های بعثی بیمارستان را بمباران کردند و تعدادی از همراهانش همان جا شهید شدند و او را که به سختی مجروح شده بود به بیمارستان تبریز بردند و پس از یک عمل جراحی به بیمارستان دکتر شریعتی تهران آوردند و پس از چندین عمل جراحی بالاخره در روز ۱۷ شهریور ۱۳۶۵ مصادف با ۳ محرم ۱۴۰۷ به خیل دیگر شهدان سرزمین مقدس اسلامی‌مان پیوست.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده