«شهید علی عزت‌ور» از شهدای دوران دفاع مقدس، حیات و سیره طیبه این شهید گرانقدر را روایتی بخوانید.

aidn


به گزارش نوید شاهد البرز؛ «شهید علی عزت‌ور» در سال، ۱۳۳۳ در روستای قلعه‌چندار به دنیا آمد. وی پس از تحصیلات ابتدایی به بازار کار کشانده شد. او از سال ۱۳۵۴ که به سربازی رفت یک سال و نیم به او مرخصی نداد پس از سربازی به صورت شبانه تا سوم نظری ادامه تحصیل داد سپس در بانک ملت استخدام شد.
علی سربازی‌اش را به تقویت معنویات خود و تشویق دیگران به آن گذراند و در نامه‌هایی که به برادر سربازش نوشته، آمده‌است: «کارهایت را به نحو احسن انجام بده. بیشتر مطالعه کن. اعم از مسائل مذهبی سیاسی و اجتماعی و ... خصوصا" کتاب‌های استاد مطهری را اگر کتابی لازم داری و آنجا نیست، بگو برایت پست کنم.
دوستان خوبی بگیر به قول رسول اگرم (ص) دوستی بگیر که معلومات او بیشتر از تو باشد. دوستی باشد که اگر به صورت او نگاه کردی به یاد خدا بیفتی. تا آنجا که می‌توانی تبلیغ کن. امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکن در کارهایت صبور باش و همیشه از خدا کمک بگیر.»
علی عزت‌ور به اجتماع خود بی‌تفاوت نبود. او به درستی در‌می‌یابد که پیرمردی از سلاله سلسله سادات بر آن است که طاغوت را در اعماق تاریخچه دفن کند. تو راستی در آن مقطع چه کردی؟ هیچ تفاوتی میان حق و باطل می‌توانستی بیابی او هر چه را که در این راستا از اعلامیه‌ها و رهنمود‌های حضرت امام به‌دست می‌آورد به دوستان انتقال می‌داد تا در این حق‌یابی و حق‌شناسی و طاغوت ستیزی دیگران را هم همراه این پیر کرده باشد. نتیجه تلاش او و دوستانش بر پایی اولین تظاهرات روستایی در ساوجبلاغ بود. هفت روز هیچ کس از او اطلاعی ندارد تا بعد از رجعت به روستا معلوم می‌شود که به همراه مردم تهران پاسداری پادگان‌های آزاد شده به‌دست مردم را عهده دار بوده است. او به مظلومیت مردم لبنان ایمان دارد و بی‌درنگ خود را به شهید چمران مرد میدان علم و عمل می‌رساند و تا درگیر‌های کردستان در آنجا می‌ماند و دوباره به ایران باز می‌گردد و با منافقان کوردل درگیر می‌شود.
او در نامه‌ای برای همسرش می‌نویسد: «امیدوارم در هر کجا که زندگی می‌کنی توکل به خدا داشته باشی و برای خدا زندگی‌ات را کنار سمیه عزیز سپری سازی. نمی‌دانم سمیه به چه صورت است. دیگر ماشاء الله بزرگ شده است خیلی باید به او توجه شود. «همیشه دعایم این است که خداوند به شما کمک کند تا در مشکلات بتوانی سمیه را آن طور که شایسته است طوری که رضای خداوند در آن است تربیت کنی از وضعیت او برایم بنویس و عکسش را برایم بفرست.»
همچنین در وصیت نامه‌اش نوشته: «به همسر مهربانم سلام عرض می‌کنم و از پدرم خواهش می‌کنم همچنان گذشته ایشان را مانند فرزند خود بداند راهنمایی اش کند و اگر خدا فرزندی به ما عطا کرد با کمک همسرم تربیت او را به عهده بگیرد.»
وقتی خبر ازدواج برادرش را می‌شنود، برایش می‌نویسد:
«سلام! برادر جان، بسیار خوشحال شدم از اینکه یکی از سنت‌های حضرت رسول اکرم را انجام دادی. می‌دانی موقعی که هر شخصی مسلمان ازدواج کند شیطان بدبخت بر سر و کله خود می‌زند که‌ ای وای یک مسلمان ازدواج کرد و ایمانش کامل شد. من که هدیه‌ای ندارم که خدمت شما عرضه دارم فقط به عنوان برادر چند کلمه‌ای را یادآور می‌شوم: زندگی محل آزمایش الهی است و هر کاری که می‌کنی برای خدا باشد وگذشت در زندگی بسیار لازم است و یادگیری قرآن را فراموش نکنید که به هر فرد مسلمان واجب است و در دعا‌ها و قنوت نماز آیه ۱۰ از سوره کهف را زیاد تکرار کنید. آنگاه که جوانان کهف در غار کوه پنهان شدند از درگاه خدا مسئلت کردند که بار اللها تو در حق به لطف خاص خود رحمتی عطا فرما و بر ما وسایل رشد و هدایت کامل مهیا ساز.
در زندگی همیشه از خدا کمک بخواهید وتوکل بر خدا کنید امیدوارم موفق باشید. متولد شدن تنها فرزندش که حتی یک بار هم چهره اش را ندیده بود. او را به نوشتن این جملات ترغیب می‌کند:
«از اینکه خبر به دنیا آمدن بچه را دادی متشکرم. اولین بار بود خبردار شدم خدا را صد هزار مرتبه شکر به شما هم تبریک می‌گویم و امیدوارم قدم نو رسیده مبارک باشد.»
این طور که شما نوشتید روز سوم اسارت ما بوده است. فکر نکنید اسارت خیلی بلاست نه اینطور نیست اسارت برای من یک نعمت است و امتحانی الهی میباشد امیدوارم از این امتحان رو سفید بیروه بیایم.
شهید پس از ازدواج و سکونت در محل زادگاهش همچنان آن توجه و حساسیت را نسبت به جامع‌های که در آن می‌زیست از دست نمی‌دهد. شبانه به سراغ خانواده‌های بی بضاعت می‌رود تا سایه شوم آن غول فقر را که در کودکی توفیق تحصیل او را از بین برده بود از سر آن خانواده‌ها کوتاه کند این رفتار او شبیه رفتار حضرت امیر المومنین (ع) است همان آقایی که من و توو هیچ شباهتی به او نداریم شهید همچنان به این اجتماع می‌اندیشد و برای تعالی آن مجاهده می‌کند.
جنگ آغاز می‌شود دشمنی که به هیچ چیز پایبند نیست قصد انهدام انقلاب نتو پای اسلامی را دارد شهید عازم میدان نبرد می‌شود. در عملیات فتح المبین منطقه عملیاتی فکه از ناحیه شکم مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرد و به اسارت دشمن در می‌آید.
او همچنین در اسارت برای پدرش می‌نویسد: «پدر جان نبودن من هم برای شما یک امتحان الهی است. مواظب باشید که از خدا غافل نگردید. همیشه شکر خدا را به جای آورید. پدر جان به یاد آور چهل سال دوری یوسف از یعقوب را که خداوند هم یوسف را آزمایش کرد و هم یعقوب را. امیدوارم ما هم به لطف و رحمت خدا از این امتحان مانند آن‌ها روسفید بیرون آییم. سرور عزیز ما حاج آقا ابو ترابی هم مشغول نامه نوشتن است. در این آسایشگاه ۱۳۲ نفر هستیم که همه برادرانه با هم زندگی را سپری می‌سازیم. بد نیست برادر باید شکر خدا کرد. امیدوارم با موفقیت کامل بعد از زیارت ائمه به دیدار شما عزیزان و عموی بزرگوارمان امام راحل نایل شوم. اینجا اکثرا" قرآن با معنی لغتی تمام کرده اند و از جمله خودم و چندین بار هم دوره کرده ام.»

علی عزت ور نگاهش به امور اجتماع مسلمانان در خطاب به اعضای انجمن اسلامی را چنین بیان می‌کند: «حسین جان! امیدوارم که در کارخانه در همه هدف‌هایی که داشتی موفق باشی. در بیداری برادران و آگاهی آنان به مفاهیم اسلام موفق بوده باشی هر کاری که برای خدا باشد موفقیت آموز خواهد بود.» من خیلی کوچکتر از آن هستم که به شما بگویم چه کار کنید، ولی اگر روی برادران کار فرهنگی بشود خوب است دنبال قرآن بروید که همه چیز ما قرآن است و به دعا و نماز خیلی اهمیت بدهید که رمز پیروزی مسلمانان همین‌ها هستند.»


او در التفات به افراد و دوستان محل است در نامه‌ای خطاب به آنان می‌نویسد: «آنانی که بعد از چهار سال که از انقلاب اسلامی گذشته و هنوز بچه‌های خودشان را اصلاح نکرده اند واقعا" باعث تاسف است. آیا نباید خون این شهیدان این‌ها را بیدار کند. وای به حال مسلمانی که اعمال امروزش بدتر از روز قبل باشد پس گذشت کجا رفت؟ مگر برای ایثار جان خود به جبهه‌ها نمی‌آیند؟ مگر بهترین انسان‌ها را از دست ندادیم پس نتیجه چه شد؟ نباید آگاه باشیم؟ شناخت از اسلام در بچه‌ها نیست هنوز خودمان را نشناختیم اصلا" نمی‌دانیم اسلام چه می‌خواهد هدف داریم، ولی راهش را نمی‌دانیم قبلا" اشتباه بود هنوز هم اشتباه برادر عزیز واقعا" درک می‌کنم چه می‌کشی؟ خدا از شما راضی باشد، چون می‌دانم چه هدفی داری. عزیزانم، به اسلام و نماز و قرآن بی نهایت اهمیت دهید و سبک نشمارید امیداورم خداوند شما را از بندگان صالح خود قرار دهد. سعی کنید؛ قرآن را بیاموزید. بنده حقیر که تازه فهمیده ام از اسلام و قرآن چیزی نفهمیده ام از خداوند می‌خواهم به همه ما آگاهی بیشتری در درک مسائل اسلامی عطا کند. آیا همین قرآن نیست که ما را از بدبختی نجات می‌دهد همین دعا ست که به ما همه چیز می‌دهد. برادر جان، از وضع معنویات محل برایم بنویس آیا قرآن‌ها هنوز در طاقچه‌ها خاک می‌خورند یا مورد استفاده قرار می‌گیرند؟ آیا قرآن و نهج البلاغه در محل درس داده می‌شود؟ آیا دعا خوانده می‌شود؟ مثل اول است یا بهتر شده است؟ نماز چطور اهمیت داده می‌شود نماز جماعت برپاست؟ آیا برادری و وحدت است؟ خداوند شما عزیزان را از نیکان قرار دهد.»
وی در نامه‌ با بیان قدرت جسمانی کافی یکی از لازمه‌های انجام تکالیف بزرگ الهی است و برای این قدرت جسمانی نرمش بسیار زمینه‌ساز مناسبی است، حال خود را این گونه بیان می‌کند: «نوشته بودید حقایق را بنویسم قبلا" هم نوشته ام فقط اوایل کمی پرهیز می‌کردم. مبادا شما ناراحت شوید. از ناحیه شکم تیر خورده بودم، ولی کاملا" خوب شده ام جز شنا تمام نرمش‌ها را انجام می‌دهم گاهی موقع فوتبال بازی می‌کنم. اگر قرار است با شهدا باشی بهترین یاد آوری دهنده تو متعلقان شهدا هستند شهید علی عزت‌ور با همدلی‌اش با خانواده‌های شهدا همیشه به یاد آن بود.»

او در نامه‌ای برای شهید عزت‌ور می‌نگارد: «حضور با سعادت خانواده‌های شهید عزیز حسین جمعدار و علی خوشه‌گیر ضمن عرض سلام شهادت فرزند عزیزتان را به شما و کلیه اهالی روستا و برادران انجمن اسلامی و برادران بسیج تبریک و تسلیت عرض می‌کنم. امیدوارم به شما مخصوصا" پدر مادر عزیز صبر و شکیبایی عنایت فرماید و امیدوارم خون این شهیدان موجب آگاهی دیگر برادران گردد. طبق آیه قرآن با تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیا و لکن لا تشعرون و آن کسی را که در راه خدا کشته شده مرده نپندارید بلکه او زنده ابدی است و لیکن شما این حقیقت را نخواهید یافت. ما که لیاقت آن را نداشتیم در این راه شهید شویم و این سعادت است بزرگ که نصیب همه کس نمی‌شود. این خبر را ما تازه شنیدیم جدا" موجب تاثر ما شد، ولی چون برای خداست و همه ما باید بازگشت به خدا کنیم تحملش آسان می‌شود. آنانکه، چون به حادثه سخت و ناگواری دچار شوند صبوری پیشه گرفته و گویند ما به فرمان خدا آماده و به سوی او رجوع خواهیم کرد.
امیدوارم مادران این شهیدان جزء مادران مومنه باشند و دشمن گناه کاران باشند صبر سه نوع است صبر در مصیبت صبر در مشقت صبر در عبادت. حال که او خود را در مقام بی فاصلگی با خدا قرار داده است لیاقت شهادت را دارد.»
او پیشاپیش والدین خود را به صبر در شهادت خود دعوت می‌کند، اما پدر جان و مادر مهربانم هیچگونه ناراحت نباشید، چون هدیه‌ای را که در راه خدا داده اید دیگر آن را از خدا نخواهید و اگر لازم باشد باید تمام فرزندانتان را در راه اسلام بدهید. امیدوارم لیاقت آن را داشته باشم تا مایه سرافرازی شما باشم. خواهش می‌کنم برایم بی تابی نکنید صبور باشید و هیچ موقع از یاد نبرید که فرزند حقیر شما در راه خدا شهید شده است پس از تحمل ۵ سال عذاب و شکنجه و ریاضت جراحات ناشی از اعمال جراحی ناقص مایه شهادت علی عزت‌ور می‌شود و او در تاریخ سوم مرداد ماه ۱۳۶۵ به لقاء حضرت دوست می‌رساند.

شهید علی عزت‌ور در خاک نینوا به خاک سپرده می‌شود و سال‌ها بعد در مورخه ششم مرداد ماه ۱۳۸۱، به میهن اسلامی رجعت می‌کند و بر روی دستان امت شهیدپرور تشییع و در گلزار شهدای َقلعه چندار عبادتگاه زاهدان و عابدان می‌گردد.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده