زندگینامه شهید جواد ابرقوئی
نوید شاهد - شهید جواد ابرقوئی: زندگی خاطره ای است که گاه ابری خزان بر آن سایه افکَنَد و بهترین دوستان را از هم جدا سازد. اگر خواهی زمانی مرا ببینی خاطره های گذشته را به یاد آور و اگر در این دنیا نبودم قطره ای اشک بیفشان تا در زیر خروارها خاک روحم به وجد آید.

زندگینامه شهید جواد ابرقوئی

بسم الله الرحمن الرحيم 

نوید شاهد: شهيد جواد ابرقوئی در سال 1343 در روستای وکيل آباد پا به عرصه وجود نهاد. در خانواده ای کشاورز و در دامان پر مهر و عاطفه خانواده اصيل روستایی پرورش يافت. از همان کودکي طعم رنج وفقر را چشيد. به هنگام فرا رسيدن زمان تحصيل، راهی دبستان شده وبا وجود کمبود امکانات ومشکلات فراوان، دوره ابتدائی را با موفقيت به اتمام رساند. برای ادامه تحصيل به سعادت شهر رفت و در مدرسه راهنمایی ابوذر ثبت نام کرد و مشغول تحصيل شد. سال سوم درس، هم زمان با اوج گيری انقلاب اسلامی ايران، از آن جا که درد قلب های غم ديده را فقط کسانی مي توانند درک کنند که سينه ای مالامال از رنج و آه داشته باشند و اين زمان بهترين موقع برای رساندن پيام محرومين و مستضعفين جامعه بود او هم، هم گام با مردم شروع به مبارزه و افشاگری دربار رژيم وطاغوت کرد. در زمان اعتصاب مدارس، بارها مشاهده شده که عده ای از دوستان و آشنايان را مخفيانه جمع کرده و به آنان آگاهي می داد. او عطش خدمت به مردم را داشت و هيچگاه سيراب نمي شد. مسئله فقر و محروميت سر راه او را برای انجام رسالتش نمی کرد. از آنجا که در خانواده ای مذهبی به دنيا آمده بود و به خاندان عترت وطهارت علاقه خاصی داشت، در مراسم عزاداری و سوگواری شرکت می کرد و سعي در آموختن مسائل و احکام دين مبين اسلام و علوم قرآني داشت. این شهید گرانقدر در بحبوحه انقلاب مانند انسانهای آزاده دیگر، با طنينی پاک و مردانه وارد صحنه نبرد تبليغاتی و نظامی شد. پس از اتمام دوره راهنمائی وارد دبيرستان 22 بهمن سعادت شهر شد  و در رشته علوم تجربي درس خواند. سه سال را با موفقيت پشت سر گذاشت و سال چهارم عازم مرودشت شده و در دبيرستان شريعتی ثبت نام کرد. پس از يک سال تلاش، دیپلم گرفت.

از خصوصيات بارز شهيد از زبان هم کلاسی هایش اين بود که هميشه با حفظ وقار و متانت خود چهره ای مردانه و سينه ای همچون سپر در مقابل هر گونه زورگویی  و قلدری داشت و همين خصلت باعث مي شد چه در زمان تحصيل و چه در  پايان تحصيل به پدر کشاورز خود کمک کند و لحظه ای دست از کار و تلاش برندارد. به هنگام شروع جنگ تحميلي بارها تصميم به جبهه داشت ولی مشکلات مانع از اين امر مي شد، ولی مگر می توان به ندای هل من ناصر پير جماران لبيک نگفت؟ نه او هرگز نمی توانست. پس داوطلبانه عازم خدمت مقدس سربازی شده و پس از اتمام دوره آموزشی با علاقه شدیدی که داشت عازم منطقه جنگی کردستان شد. در زمان خدمت به گفته فرماندهان، صميمانه سعي و تلاش مي کرد تا هر چه بيشتر به اسلام و انقلاب خدمت نمايد. در ايام حضور در جبهه دوستان و آشنايان را با ارسال نامه ياد مي کرد. در يکي از نامه هايش آمده است که (زندگي خاطره ای است که گاه ابری خزان بر آن سايه افکند و بهترين دوستان را از هم جدا سازد. اگر خواهی زمانی مرا ببينی خاطره های گذشته را به ياد آر و اگر در اين دنيا نبودم قطره ای اشک بيفشان تا در زير خروارها خاک روحم به وجد آيد. ) شهيد ابرقوئی سرانجام در سوم بهمن ۱۳۶۴،وپس از چندين ماه خدمت در کردستان به درجه رفيع شهادت نائل آمد.

روحش شاد و یادش گرامی باد.

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند              روبه صفتان زشت خو را نکشند

گر عاشق صادقی ز کشتن مهراس            مردار بود هر آنکه او را نکشند

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده