یک نکته از هزاران(1)؛ چاره ای جز تهدید نداشتیم
يکشنبه, ۲۴ تير ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۰۰
متوجه شدیم که این توقف بی جا نقشه ی آن بنی صدر خائن است. علیرضا تفنگ ژ3 خود را مسلح کرد و گفت: " هم تو را می کشم و هم خودم را . باید بیایی!" مجبور شدیم با تهدید، تانک را به جوانرود ببریم. با همان یک تانک توانستیم ضد انقلاب را در هم بکوبیم.
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ کتاب «یک نکته از هزاران» مجموعه خاطرات جمعی از رزمندگان در دوران هشت سال دفاع مقدس است که توسط ادارهکل حفظ آثار و نشر ارشهای دفاع مقدس استان کرمانشاه جمعآوری و تدوین شده است.
خاطره زیر برگرفته از این مجموعه و از خاطرات فضل الله جابری از رزمندگان دوران دفاع مقدس استان کرمانشاه است.
عده ای از نیروهای ما در منطقه ی جوانرود در محاصره ی ضد انقلاب بودند. یک ستون ارتش که داشت از کرمانشاه به سمت جوانرود
می رفت، در روانسر توقف کرده بود. توقف نا به هنگام آن ها تعجب آور بود. یکی از برادران که بچه ی تهران بود، با خدمه ی تانک صحبت کرد و گفت: " در محاصره ایم. آب و غذا و امکانات هم نداریم. با ما به جوانرود بیا تا حلقه ی محاصره را بشکنیم." اما او گفت:" باید دستور از فرماندهی کل قوا، بنی صدر باشد تا حرکت کنیم."
متوجه شدیم که این توقف بی جا نقشه ی آن بنی صدر خائن است. علیرضا تفنگ ژ3 خود را مسلح کرد و گفت: " هم تو را می کشم و هم خودم را . باید بیایی!" مجبور شدیم با تهدید، تانک را به جوانرود ببریم. با همان یک تانک توانستیم ضد انقلاب را در هم بکوبیم.
برادر افروز- فرمانده ی سپاه جوانرود- و گروهی که همراهش بودند از کار ما بسیار خوشحال شدند.
انتهای پیام
خاطره زیر برگرفته از این مجموعه و از خاطرات فضل الله جابری از رزمندگان دوران دفاع مقدس استان کرمانشاه است.
عده ای از نیروهای ما در منطقه ی جوانرود در محاصره ی ضد انقلاب بودند. یک ستون ارتش که داشت از کرمانشاه به سمت جوانرود
می رفت، در روانسر توقف کرده بود. توقف نا به هنگام آن ها تعجب آور بود. یکی از برادران که بچه ی تهران بود، با خدمه ی تانک صحبت کرد و گفت: " در محاصره ایم. آب و غذا و امکانات هم نداریم. با ما به جوانرود بیا تا حلقه ی محاصره را بشکنیم." اما او گفت:" باید دستور از فرماندهی کل قوا، بنی صدر باشد تا حرکت کنیم."
متوجه شدیم که این توقف بی جا نقشه ی آن بنی صدر خائن است. علیرضا تفنگ ژ3 خود را مسلح کرد و گفت: " هم تو را می کشم و هم خودم را . باید بیایی!" مجبور شدیم با تهدید، تانک را به جوانرود ببریم. با همان یک تانک توانستیم ضد انقلاب را در هم بکوبیم.
برادر افروز- فرمانده ی سپاه جوانرود- و گروهی که همراهش بودند از کار ما بسیار خوشحال شدند.
انتهای پیام
نظر شما