خاطرات فهیمه مهری هرسینی- ایثارگرکرمانشاهی در هشت سال دفاع مقدس؛
روزی مشغول شستن پتوهای خونین رزمندگان بودیم. وقتی پتو را باز کردیم یک دفعه یک عقرب از لای پتو بیرون آمد. این حیوان از جبهه برای ما پیغام ایثار و شهامت و شهادت آورده و خواسته به ما نشان بدهد آن ها چه کسانی هستند و ما چه کسانی هستیم.
عقربی که از جبهه پیام آورده بود

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه حیاط پایگاه پر از آمد و شد بود یک لحظه هم نمی شد ایستاد. هر گروهی کاری می کرد ما خانم هایی که نمی توانستیم در خط مقدم جبهه حضور داشته باشیم با همان ایمان و علاقه و پشتکار در پشت جبهه و در مناطق زندگی خودمان، مشغول تدارکات جبهه بودیم و از صبح تا پاسی از شب در پایگاه های بسیج مقاومت مشغول خدمت بودیم. یک عده مربا می پختیم عده ای دیگر کمک های مردمی را جمع آوری می کردیم گروهی نان می پختند و گروهی دیگر موادی را که آماده کرده بودیم بسته بندی می کردند، همه ی این کارها با عشق بود و عشق به انجام شان برای رفاه رزمندگان به ما توان می داد.

روزی مشغول شستن پتوهای خونین رزمندگان بودیم. وقتی پتو را باز کردیم یک دفعه یک عقرب از لای پتو بیرون آمد. خانم ها به قدری ترسیدند که پا به فرار گذاشتند؛ به آنها گفتم پس رزمنده های ما چگونه زیر باران توپ و خمپاره میان این مار و عقرب ها به خاطر ما و دیگران و به خاطر ایمان ووطن ایستاده اند و برای دفاع از ناموس و آب و خاک مردم این خطرات را به جان و دل می خرند. و میان مار و عقرب ها می خوابند. این حیوان از جبهه برای ما پیغام ایثار و شهامت و شهادت آورده و خواسته به ما نشان بدهد آن ها چه کسانی هستند و ما چه کسانی هستیم. خواسته به ما پیغام بدهد که در خود نگاه کنیم و ببینیم سر ادعای مان برای رفتن به خطر مقدم که صدها نوع از این حیوانات به علاوه دشمن عقرب صفت و مار نهاد به نبردمان می خوانند؛ هستیم؟

همه برگشتند و آن حیوان را هم به جوانان سپردند که ببرند و میان کوه و دشت رها کنند. من این درس را که پیام آور جبهه به ما داد هرگز فراموش نمی کنم.
انتهای پیام

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده