شهید دکامی می گفت: هر کس که تشنه باشد، به آب می رسد حمد الله تشنه ای بود که خدا سیرابش کرد و آنقدر رفت تا به مقصد رسید او در اسارت نیزجلسه ی قرآن را برگزار می کرد.
طالوت در اسارت - خاطرات شهید حاج حمدالله دکامی به روایت حاج محمد علی حدادی

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ خدمت آقای ابو ترابی با شهید دکامی آشنا شدم. قرار شد جلسه ی ترجمه ی قرآن در اسارت بر پا شود. به اتفاق آقا حمد ا...سردار دکامی 10 سال از عمرش را در اسارت گذراند. عمده ی دوران اسارت من نیز در کنار ایشان گذشت. شهادتش ضایعه ی بزرگی برای سپاه و حتی کشورمان بود.
خلاصه اینکه، رفتار و کردار ایشان طوری بود که انسان را یاد یکی از فرماندهان بزرگ که در قرآن وصفش آمده است، می انداخت.
همان پهلوانی که جالوت را کشت و درشت اندام و قوی بود، که خداوند داستانش را بیان می کند؛ در آیه ی 247 سوره ی بقره: " پغمبر آن ها گفت: همانا خداوند طالوت را به پادشاهی شما برانگیخت. گفتند که از کجا او را بر ما پادشاهی رواست؛ در صورتی که ما برای پادشاهی شایسته تر از اوییم. دیگر آنکه طالوت را مال فراوان نیست. رسول در جواب آن ها گفت که او ازاین رو به شاهی شایسته تر خواهد بود که خداوندش برگزیده و در دانش و توانایی ( و خوش اندامی ) و قوت جسم او را فزونی بخشیده و خدا ملک خود را به هر که خواهد، می بخشد، که او به حقیقت توان و داناست."
شهید دکامی، هم از لحاظ جسمی برتری داشت، هم از لحاظ علمی. واقعا" وجودش باعث دلگرامی اسرا و اردوگاه بود. به هر آسایشگاهی که وارد می شد، همه شاداب و خندان می شدند. او در مقابل عراقی ها با صلابت برخورد می کرد.
البته سختی دیگری که ایشان علاوه بر سایر اسرا داشت، پدرش بود، که واقعا" تحمل اسارت پدر که بعضا" مورد صدمه ی عراقی ها نیز واقع می شد، برای ایشان بسیار مشکل بود.
آقا حمدالله از کسانی بود که قرآن را خوب تدریس می کرد. از دل حرف می زد؛ مثل این بود که قرآن در وجودش قرار دارد. قرآن را با همه ی وجود درک می کرد. اوایل در کلاس ما به عنوان شاگرد حاضر می شد، اما من اعتقادم این است که آقا حمد ا... به عنوان استاد ما بود و خود را در کسوت شاگردی پنهان بود.
به لحاظ اخلاقی الگو بوده، بسیار خوش قول و خوش عمل و همیشه بشاش بود. لبخند خاصی داشت که به یاد ماندنی است و فراموش نمی شود. بعد از اسارت، وقتی وارد دفتر کارش می شدی، با فروتنی استقبال می کرد.
•    وجود او را تنها خدا می توانست آرام کند
از خصوصیات بارز آقا حمد ا... تواضع بود و این که واقعا" الهی بود، برای همین توانست محکم بایستد. وجود او را تنها خدا می توانست آرام کند. او هیچ ترسی نداشت و من بسیار از این اخلاق ایشان خوشم می آمد. جز خدا از هیچ کس نمی ترسید و با یاد خدا آرام می شد. هر وقت ذکر حضرت زهرا ( س ) بود، منقلب می شد، گریه می کرد و تمام بدنش می لرزید. گاهی می رفتم دیدن ایشان، گاهی ایشان به دیدن من می آمد. هر وقت ایشان را می دیدم، تمام غصه ها و مشکلات را فراموش می شد. آن ساعات، ساعاتی روحانی و با صفا بود.
من با ایشان در اردوگاه موصل آشنا شدم. در آن جا یکی از نزدیکترین مشاوران حاج آقا ابوترابی بود. خدا آقای ابوترابی را رحمت کند. من معتقدم آقای ابو ترابی از کسانی است که با ظهور امام عصر ( عج ) رجعت خواهد کرد. خدمت آقای ابو ترابی با شهید دکامی آشنا شدم . قرار شد جلسه ی ترجمه ی قرآن در اسارت برپا شود. به اتفاق آقا حمد الله کلاس شروع شد. آقا حمد الله نتایج خوبی گرفت.
ایشان در کلاس در کسوت شاگردی خودش را مخفی کرده بود. ان شا ا... با امام حسین ( ع ) محشور باشد. هر کس که تشنه باشد، به آب می رسد. حمد الله تشنه ای بود که خدا سیرابش کرد و آنقدر رفت تا به مقصد رسید.
•    شهید مربی کشتی در اسارت بود
شهید مربی کشتی در اسارت بود، چون قبل از اسارت، از قهرمانان کشتی ایران بود. ورزش کشتی را در جهت حفظ روحیه ی اسرا راه انداخت، که خیلی مؤثر بود.
•    برای دنیایم دیگر نمی خواهم دعا کنید
زمانی که آقا حمد الله از دنیا رفت، من مکه بودم. تلفن زد، با من صحبت کرد و گفت: فلانی! می خواهم برای من دعا کنی. می خواهم دعای مخصوص برای آخرتم بکنی. گفتم: برای دنیا و آخرت شما دعا می کنم. گفت: برای دنیا دیگر نمی خواهم دعا کنی. این صحبت مرا منقلب کرد؛ احساس کردم عازم سفری است. هیچ وقت حرفی نمی زد، مگر این که حکمتی داشته و قضیه جدی باشد. من که رسیدم ایران، از دنیا رفته بود. با همه ی وجودم احساس کردم ضایعه ی بزرگی بر من وارد شد.
از شمار دو چشم یک تن کم                      از شمار خرد هزاران بیش

منبع: کتاب شمیم شهادت
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده