مادرم! دعا کن خداوند مرا بامولایم امام حسین (ع) محشور گرداند
سهشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۴۰
مادر برایم دعا کن تا خداوند مرا با سرور شهیدان آقا امام حسین (ع) محشور گرداند.
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ شهید علی اکبر قنبری در سال 1333 در اسلام آباد غرب به دنیا آمد دوران کودکی را نزد پدر و مادر خود گذراند و پس از اتمام تحصیلات تا کلاس ششم ابتدایی وارد ارتش می شودتا اینکه شهید در تاریخ 18 مهر ماه 1358 حین درگیری با مهاجمین در پاسگاه های گرمله به درجه رفیه شهادت نائل گردید.
*خاطرات همسر شهید:
فرزندم با چشمان درخشان و عمیق خود به من می فهماند که منتظر شنیدن خاطره ای از بابا است بابایی که هرگز او را ندیده ولی با یادش زندگی می کند و قلبش به یاد او می تپد. دستی بر سرش می کشم و به یاد بیست سال پیش می افتم. در شبی سرد و آسمانی مهتابی که گویی ستاره ها تکه شیشه هایی هستند که به بلور سپهر چسبیده اند و من از درد حضور مسافری جدید به خود می پیچیدم که ناگاه در نیمه های شب درب را زدند و با هزاران مشکل در را که گشودم همسرم را دیدم.
برای دخترم ادامه می دهم آره پدرت بود دخترم آن شب نگهبانی اش بود ولی با کمال تعجب برگشته بود علت را جویا شدم با خنده گفت امام به همه ما مرخصی داده است نگران او شدم که مبادا دستگیر شود اما درد جانکاه امان مرا بریده بود و او هم داشت با ماشین که از همسایه گرفت در میان بیم و امید مرا به بیمارستان رسانید و تو متولد شدی آره دخترم.
پدرت مرد شجاعی بود و پس از پیروزی انقلاب و جنگ تحمیلی تا آخرین قطره خونش از آرمان های امام و انقلاب دفاع نمود.
*وصیت نامه شهید:
اکنون که این نوشته ها را برای شما می نویسم میان خون و آتش هستم و دلی مالامال از عشق دارم، عشقی که ابدی و ازلی می باشد و شاید او مرحمتی نماید و مرا به وصال خویش پیوند دهد و از این بابت سراپایم سراسر شوق و التهاب است که آیا می شود من نیز به سوی او بشتابم حال در این لحظات عرفانی قلم را به دستانم گرفتم و می خواهم سخنی چند با شما خویشان و نزدیکان خود داشته باشم هر چند من کوچکتر از آن هستم که سخنی با شما بزرگان و عزیزان داشته باشم در ابتدا مادرم را مورد خطاب قرار می دهم که او بزرگوارترین مرد و مهربانترین شخص بعد از خدای بزرگ می باشد و مادر عزیزم تو که فرزندت را مانند سرور آزادگان پروراندی و درس آزادگی و سرافرازی را به او آموختی اکنون وقت آن رسیده که ادای امانت الهی خود را به جای آوری و او را رهسپار وصال معشوق بنمایی می دانید که چقدر منتظر رسیدن این روز هستم مادر جان از تو می خواهم که مرا حلال کنی و به خاطر نبودنم اشک نریزی که می دانم شیرزنی چون تو که خود مرا رهسپار میدان جنگ نمود دلی بزرگتر از دریا دارد مادر برایم دعا کن تا خداوند مرا با سرور شهیدان آقا امام حسین (ع) محشور گرداند.
حال سخنی با همسرم دارم که او نیز پر از فضل و خوبی است و اگر او نبود نیمه دیگر من کامل نبود همسرم این را بدان که مرد زندگی تو به خاطر پاسداری از اسلام و دین خدا جان خود را از دست خواهد داد و تو باید بدانی راهم را ادامه دهی و تو خود می دانی چگونه این کار را انجام دهی تو از من فرزندی داری که می دانی او امانت خداوند متعال می باشد و باید چون فاطمه بودن و چون فاطمه زندگی کردن را به او بنمایی و او را فاطمه گونه کنی و این بزرگترین وظیفه یک مادر است که فرزند خود را چگونه پرورش دهد تا در اجتماع زندگی کند و بعد از این باید صبور باشی صابری به تمام معنا و در مشکلات و سختیها زینب کبری (س) را به یاد آوری یاد آن عزیز که چگونه داغ عزیزترین و بهترین کسان خود را به دل کشید اما در مقابل دشمنان قد خم نکرد و سرافراز و آزاده در مقابل دشمنان ایستاد چون می دانم شما زنی سخت کوش هستی خیالم آسوده است و تنها فرزندم را به دست تو می سپارم و در آخر فرزند کوچک و بی گناهم با تو این نوشته ها را وقتی که بزرگتر شدی خواهی خواند و اکنون تو را نصیحت و وصیت می کنم به حجاب و متانت و شرافت که بالاترین چیزها برای یک زن همین کلمات است که نوشتم ، دخترم سعی کن با زندگی ائمه و معصومین خصوصاً فاطمه زهرا (س) آشنا شوی .
تو را به آموختن علم و ادب وصیت می کنم که مهمترین نقش را در زندگی تو خواهد داشت و از آموختن یک دم فروگذار مباش و هستی آن در آینده هنگامی که ازدواج کردی همسری مهربان و فداکار برای شوهر و مادری دلسوز برای فرزندانت باشی و این الگو را می توانی از فاطمه زهرا (س) پذیرا شوی و مادرت را یار و یاور باش و او را تنها مگذار.
انتهای پیام
*خاطرات همسر شهید:
فرزندم با چشمان درخشان و عمیق خود به من می فهماند که منتظر شنیدن خاطره ای از بابا است بابایی که هرگز او را ندیده ولی با یادش زندگی می کند و قلبش به یاد او می تپد. دستی بر سرش می کشم و به یاد بیست سال پیش می افتم. در شبی سرد و آسمانی مهتابی که گویی ستاره ها تکه شیشه هایی هستند که به بلور سپهر چسبیده اند و من از درد حضور مسافری جدید به خود می پیچیدم که ناگاه در نیمه های شب درب را زدند و با هزاران مشکل در را که گشودم همسرم را دیدم.
برای دخترم ادامه می دهم آره پدرت بود دخترم آن شب نگهبانی اش بود ولی با کمال تعجب برگشته بود علت را جویا شدم با خنده گفت امام به همه ما مرخصی داده است نگران او شدم که مبادا دستگیر شود اما درد جانکاه امان مرا بریده بود و او هم داشت با ماشین که از همسایه گرفت در میان بیم و امید مرا به بیمارستان رسانید و تو متولد شدی آره دخترم.
پدرت مرد شجاعی بود و پس از پیروزی انقلاب و جنگ تحمیلی تا آخرین قطره خونش از آرمان های امام و انقلاب دفاع نمود.
*وصیت نامه شهید:
اکنون که این نوشته ها را برای شما می نویسم میان خون و آتش هستم و دلی مالامال از عشق دارم، عشقی که ابدی و ازلی می باشد و شاید او مرحمتی نماید و مرا به وصال خویش پیوند دهد و از این بابت سراپایم سراسر شوق و التهاب است که آیا می شود من نیز به سوی او بشتابم حال در این لحظات عرفانی قلم را به دستانم گرفتم و می خواهم سخنی چند با شما خویشان و نزدیکان خود داشته باشم هر چند من کوچکتر از آن هستم که سخنی با شما بزرگان و عزیزان داشته باشم در ابتدا مادرم را مورد خطاب قرار می دهم که او بزرگوارترین مرد و مهربانترین شخص بعد از خدای بزرگ می باشد و مادر عزیزم تو که فرزندت را مانند سرور آزادگان پروراندی و درس آزادگی و سرافرازی را به او آموختی اکنون وقت آن رسیده که ادای امانت الهی خود را به جای آوری و او را رهسپار وصال معشوق بنمایی می دانید که چقدر منتظر رسیدن این روز هستم مادر جان از تو می خواهم که مرا حلال کنی و به خاطر نبودنم اشک نریزی که می دانم شیرزنی چون تو که خود مرا رهسپار میدان جنگ نمود دلی بزرگتر از دریا دارد مادر برایم دعا کن تا خداوند مرا با سرور شهیدان آقا امام حسین (ع) محشور گرداند.
حال سخنی با همسرم دارم که او نیز پر از فضل و خوبی است و اگر او نبود نیمه دیگر من کامل نبود همسرم این را بدان که مرد زندگی تو به خاطر پاسداری از اسلام و دین خدا جان خود را از دست خواهد داد و تو باید بدانی راهم را ادامه دهی و تو خود می دانی چگونه این کار را انجام دهی تو از من فرزندی داری که می دانی او امانت خداوند متعال می باشد و باید چون فاطمه بودن و چون فاطمه زندگی کردن را به او بنمایی و او را فاطمه گونه کنی و این بزرگترین وظیفه یک مادر است که فرزند خود را چگونه پرورش دهد تا در اجتماع زندگی کند و بعد از این باید صبور باشی صابری به تمام معنا و در مشکلات و سختیها زینب کبری (س) را به یاد آوری یاد آن عزیز که چگونه داغ عزیزترین و بهترین کسان خود را به دل کشید اما در مقابل دشمنان قد خم نکرد و سرافراز و آزاده در مقابل دشمنان ایستاد چون می دانم شما زنی سخت کوش هستی خیالم آسوده است و تنها فرزندم را به دست تو می سپارم و در آخر فرزند کوچک و بی گناهم با تو این نوشته ها را وقتی که بزرگتر شدی خواهی خواند و اکنون تو را نصیحت و وصیت می کنم به حجاب و متانت و شرافت که بالاترین چیزها برای یک زن همین کلمات است که نوشتم ، دخترم سعی کن با زندگی ائمه و معصومین خصوصاً فاطمه زهرا (س) آشنا شوی .
تو را به آموختن علم و ادب وصیت می کنم که مهمترین نقش را در زندگی تو خواهد داشت و از آموختن یک دم فروگذار مباش و هستی آن در آینده هنگامی که ازدواج کردی همسری مهربان و فداکار برای شوهر و مادری دلسوز برای فرزندانت باشی و این الگو را می توانی از فاطمه زهرا (س) پذیرا شوی و مادرت را یار و یاور باش و او را تنها مگذار.
انتهای پیام
نظر شما