روایتی خواندنی از یک بانوی جانباز کرمانشاهی؛
نوید شاهد - "زلیخا ساعدی" یک بانوی جانباز 25 درصد جنگ تحمیلی است، که در بخشی از خاطرات خود می گوید: «آسمان کرمانشاه هر روز شاهد حمله جنگنده های دشمن بود و کارش خرابی مناطق مسکونی بود که ما هم یک روز خونین را در خانه مان شاهد بودیم.»
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ وقتی رژیم بعثی عراق نمی توانست اهداف خود را در مناطق نظامی جنگ علیه ایران پیش ببرد دست به بمباران مناطق مسکونی و غیرنظامی می زد چرا که فکر می کرد می تواند قدرت نظامی و قوت ایستادگی ایران را به زانو در می آورد. اینگونه بمباران ها در شهرهای ایران بسیار تکرار شد و عده زیادی از مردم به خاک و خون کشیده شدند.


آسمان کرمانشاه هر روز شاهد جنگنده های دشمن بود

مطلب پیش رو روایتی خواندنی از "زلیخا ساعدی" یک بانوی جانباز 25 درصد جنگ تحمیلی است که در حمله هوایی دشمن به مناطق مسکونی به درجه جانبازی رسیده است، که در ادامه می خوانید:

حدود بیست روز از اولین ماه زمستان سال 1365 گذشته بود همسرم خانه نبود و من به همراه سه دختر و پنج پسرم مشغول خوردن ناهار بودیم که صدای آژیر خطر را شنیدم. بچه ها را بلند کردم و به سمت راهرو دویدیم؛ اما انگار قرار بود موشک به خانه ی ما اصابت کند.

*بچه هایم زیر آوار مانده بودند

برای یک لحظه همه جا تاریک شد، پس از آن مجددا" روشنایی را دیدم همه جا خاک بود و دود و ویرانی، خانه کاملا خراب شده بود و همه ی بچه هایم زیر آوار مانده بودند پسر بزرگم را دیدم که تا گردن زیر خاک بود و سر و صورتش با خاک و خون آغشته شده بود، با زحمت فراوان خودم را از زیر آوار بیرون کشیدم اگر چه به شدت زخمی شده بودم اما به سرعت به طرف پسر بزرگم رفتم و او را با تلاش بسیار بیرون آوردم حالا دیگر نیروهای کمکی رسیده بودند بچه ها را یکی یکی از زیر خاک و سنگ و آجر بیرون کشیدم، اگر چه به شدت زخمی شده بودم اما به سرعت به طرف پسر بزرگم رفتم و او را با تلاش بسیار بیرون کشیدیم، به لطف خدا همه زنده بودند.

*اصابت موشک دشمن
موشک مستقیما به خانه ی ما اصابت کرده بود و بقیه ی خانه های اطراف در اثر این انفجار تخریب شده بودند. از سوی دیگر همسرم که در همان لحظات در حال آمدن به خانه بود در اثر موج انفجار گوش هایش آسیب دیده بود. مرا به همراه همسر و پسر بزرگم که به شدت زخمی شده بود به بیمارستان انتقال دادند و بقیه بچه ها را اگر چه همه مجروح شده بودند به منزل برادر بزرگم فرستادند.
من که تازه احساس ضعف و درد می کردم، در بیمارستان بستری شدم و حدود سه ماه تحت نظارت پزشکان بودم پس از چند ماه که من و پسر بزرگم بهبود نسبی پیدا کردیم و به آغوش خانواده بازگشتیم و مجددا" همه دور هم جمع شدیم.
انتهای پیام/


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده