روایت "زهره قمری" از شاهدان عینی حمله منافقین به اسلام آباد غرب؛
نوید شاهد - "زهره قمری" از زنان پیشکسوت دفاع مقدس و شاهد عینی حمله منافقین به اسلام آباد غرب می گوید: «نکته جالب این بود که منافقین خودشان را حامی خلق می دانستند و مردم برای این که، از دست این به ظاهر منجیان، در امان باشند شهر خود را ترک می کردند.»
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ عمليات مرصاد در پنجم مرداد ماه 1367 با رمز يا علي و با هدف مقابله با منافقين كوردل در منطقه اسلام آبادغرب و كرند غرب در استان كرمانشاه آغاز شد كه پس از سه روز نبرد سخت رزمندگان اسلام علاوه بر آزادسازي بخش وسيعي از اين مناطق به نيروهاي مجاهدين نيز ضربات سنگيني وارد كردند.

در همین راستا روایت "زهره قمری " از زنان پیشکسوت دوران دفاع مقدس و عملیات مرصاد در ادامه تقدیم می گردد:

منافقین به دروغ خود را حامی مردم اعلام می کردند


زمانی که با خبر شدیم منافقین حمله کرده اند، با چند خانم دیگر در محوطه ی بیمارستان صحرایی نبی اکرم (ص) بودم. من در کرمانشاه دوست و آشنایی نداشتم. فقط با این همکارانم دوست بودم و ارتباط داشتم. الان هم گاهی اوقات همدیگر را می بینیم. به ما گفتند باید بیمارستان را ترک کنید و به جای امنی بروید. من به طرف خانم توانا و خواهرزاده‌ام رفتم. خواهرزاده‌ام تکنسین اتاق عمل بود. همه ی بستگانم، پدر و مادرم و خانواده ی خواهرم تهران بودند. خواهر زاده ام خیلی به من وابسته بود. به محض این که آماده باش می دادند یا آژیر قرمز شنیده می شد، پیش من می آمد. می گفت: وقتی پیش تو هستم آرامش دارم.

*حمله ی منافقین و رعب و وحشت مردم

خودم و دو فرزندم و خواهر زاده ام با مادر شوهرم که ناراحتی قلبی داشت سوار بر ژیانی، به طرف بیستون راه افتادیم. حمله ی منافقین در بین مردم رعب و وحشت فراوانی ایجاد کرده بود. مدام رادیو از هجوم منافقین خبر می داد. رادیو عراق و منافقین هم با وعده های دروغین خود اعلام می کردند که برای نجات شما می آییم. مردم گروه گروه از کرمانشاه خارج می شدند. جمعیت فراوانی از شهرهای گیلان غرب، کرند، سرپل ذهاب و کرمانشاه در مسیر جاده های بیستون قرار داشتند. نکته ی جالب این بود که منافقین خودشان را حامی خلق می دانستند و مردم برای این که، از دست این به ظاهر منجیان، در امان باشند شهر خود را ترک می کردند.

واقعا مثل روز محشر شده بود. هر کس دنبال پناهگاهی می گشت. مردم از ترس بمباران شیمیایی به کوه و صخره های اطراف بیستون می گریختند. برای این که، از دست خالی از کرمانشاه بیرون نیاییم با عجله ساکی را برداشتیم و حرکت کردیم. وقتی به بیستون رسیدیم و ساک را باز کردیم، فقط چند دفتر و خودکار داخل آن بود. اصلا نمی دانستیم چرا این ساک را آورده ایم. حالا هم هر وقت به یاد آن ماجرا می افتم، از این که آن قدر هول شده بودیم خنده ام می گیرد. 

در بیستون ازدحام بیش از حد، مانع حرکت ماشین ها شده بود. ما در همان جا با یک کامیون تصادف کردیم و از حرکت بازماندیم. چیزی نگذشت که خبر پیروزی رزمندگان از طریق رادیو اعلام شد و خیلی از این مردم به سمت کرمانشاه تغییر مسیر دادند.
انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده