محمد سنجري شهرضائي، فرزند رضاقلي و ربابه تيموريان، بيست وهفتم تير ماه سال 1338 در شهرضا به دنيا آمد. هفتمين فرزند خانواده بود. محبت و مهرباني نسبت به ديگران، او را از بقيه فرزندان متمايز كرده بود. دوره ابتدايي را در سال 1344 در مدرسه 17 شهريور (فعلي) آغاز نمود. در انجام تكاليف درسي كوشا بود و هميشه در رديف ممتازين كلاس بود.

زندگی نامه شهید محمد سنجری شهرضائی

نوید شاهد: محمد سنجري شهرضائي، فرزند رضاقلي و ربابه تيموريان، بيست وهفتم تير ماه سال 1338 در شهرضا به دنيا آمد.

هفتمين فرزند خانواده بود. محبت و مهرباني نسبت به ديگران، او را از بقيه فرزندان متمايز كرده بود.

دوره ابتدايي را در سال 1344 در مدرسه 17 شهريور (فعلي) آغاز نمود.

در انجام تكاليف درسي كوشا بود و هميشه در رديف ممتازين كلاس بود.

طرفدار بچه هاي يتيم بود، وقتي كه پدر يكي از همكلاسي هايش بر اثر تصادف فوت كرد، مي كوشيد تا او را در تأمين لوازم التحرير ياري دهد.

حضوري مستمر در مسجد داشت و مكبر مسجد بود . به پدر و مادر احترام مي گذاشت و هر كاري را بدون عذر و بهانه انجام مي داد.

دوره متوسطه را از سال 1350 تا 1356 در دبيرستان شهيد رجائي (فعلي) گذراند و سپس در هنرستان صاحب الزمان در رشته مكانيك مشغول به تحصيل شد.

عضو كتابخانه صاحب الزمان (عج) بود و كتب مذهبي به خصوص كتاب نهح البلاغه، مفاتيح و قرآن مطالعه مي كرد و گاهي اوقات به پدر در امر مغازه داري ياري مي رساند.

از گفتن سخنان بيهوده بيزار بود و در محافلي كه بوي غيبت و تهمت مي داد، شركت نمي كرد . مثل پدرش از اعضاي فعال هيئت حضرت علي اكبر(ع) شهرضا بود و مقلد و پيرو حضرت امام خميني(ره) بود. با اوج گيري مبارزات مردمي عليه رژيم شاهنشاهي به جمع مبارزين پيوست.

در سال 1357 پدرش فوت نمود، اما اين فقدان سبب نشد تا از مسايل اجتماعي و سياسي غافل شود.

در تظاهرات روز تاسوعا- با آنكه تعداد كمي از تظاهر كنندگان در اطراف مجسمه شاه بودند - محمد به همراه دوستانش با شجاعت به مجسمه سنگ پرتاب مي كرد و با ياري مردم تظاهر كننده مجسمه را به زمين انداختند.

اوايل سال 1359 بود كه در بسيج شهرضا مشغول خدمت شد. در شهريور ماه سال 1359 با حمله ي نيروهاي بعثي به داوطلبين اعزام به جبهه پيوست.

او جزو اولين نيروهاي اعزامي به منطقه پاوه بود . بيست روز بعد از حضور در پاوه آن ها را مسلح و به مرز ايران و عراق منتقل نمودند.

در اين عمليات جزو تك تيراندازها بود كه مهمات او فقط چهار خشاب فشنگ بود. به علت هواي سرد كردستان محمد بر اثر سرما دو- سه انگشت پايش را از دست داد.

بعد از بهبودي نسبي به خط مقدم نوسود منتقل گشت و پس از اتمام مأموريت به شهرضا بازگشت.

به دليل رشادت هايش از او درخواست كردند كه دوباره به پاوه بازگردد.

ربابه تيموريان، مادرش، مي گويد: «با رفتنش مخالف بودم، يك شب در عالم خواب مرحوم پدرش را ديدم كه با دست به كمر محمد زد و گفت : برو به اميد خدا. من فهميدم راهي كه اينها مي روند راه حق است.»

اواخر سال 1360 به عنوان پاسدار ثابت سپاه شهرضا پذيرفته گرديد و به جبهه اعزام شد و در تيپ امام حسين(ع) مشغول شد.

عمليات فتح المبين در پيش بود. گروه بيست نفري اعزامي از شهرضا به همراه دو دسته از نيروهاي اعزامي از اصفهان گردان امام محمدباقر (ع) را تشكيل دادند.

عمليات در منطقه تنگه رقابيه لو رفته بود . عراق عده اي از نيروهاي گردان هوابرد را شهيد و عده اي را اسير كرد . محمد در اين عمليات فرماندهي نيروها را بر عهده داشت و از ناحيه صورت مورد اصابت تركش قرار گرفت كه بعد از پانسمان بلافاصله به جمع نيروها پيوست.

بعد از عمليات، نيروها چند روز به مرخصي رفتند. محمد وقتي برگشت با توجه به نياز واحد اطلاعات سپاه در آن جا مشغول به همكاري شد.

با كودكان بسيار مهربان بود و با آن ها بازي مي كرد. يكي از برادرزاده هايش- كه عقب ماندگي ذهني داشت- علاقه عجيبي به محمد داشت و او مانند يك پدر كنار او مي نشست و به احساسات پاكش پاسخ مي داد. اين دو چنان به هم علاقه مند بودند كه روز به خاك سپاري شهيد اين برادرزاده هم از دنيا رفت و هر دو در يك روز به خاك سپرده شدند .

صله ارحام را به جا مي آورد و برخود واجب مي دانست كه از خواهرش- كه پسرش مفقودالاثر بود- دلجويي كند و مرتب به او سر مي زد.

با اعلام نياز از منطقه غرب به بوكان اعزام و در اطلاعات سپاه آن جا مشغول به خدمت گرديد. بعد از اتمام مأموريت در غرب، به عنوان معاون گردان المهدي(عج) در تيپ 44 قمر بني هاشم (ع) مشغول انجام وظيفه شد.

نماز شب را به خود واجب كرده بود و به ائمه اطهار (عليهم السلام ) خصوصاً حضرت صديقه زهرا (س) علاقه عجيبي داشت.

به اصرار مادر و اطرافيان با دختري متين و مذهبي ازدواج كرد و مراسم عقد آن ها ساده برگزار شد.

مدتي بعد جهت آماده سازي نيروها در انجام عمليات والفجر 4 به عنوان فرمانده گردان المهدي(عج) برگزيده شد.

در تمامي مراحل آموزش همراه نيروهايش بود و به مسائل رفاهي گردان بسيار اهميت مي داد.

حميد سمنان، همرزم، مي گويد:« مدتي بود كه فاضلاب دستشويي ها تخليه نشده بود و اين مي توانست عامل هزاران بيماري باشد و نيروها را گرفتار كند. هنگام ظهر، وقتي شدت گرما بالاتر از 50 درجه بود و همه در حال استراحت بودند محمد همراه جمال طباطبائي (شهيد ) كه فرمانده محور بود- فاضلاب ها را تخليه كرد.

ايشان در عمليات والفجر 4 و عمليات خيبر حضوري فعال داشت و به عنوان فرمانده گردان انجام وظيفه كرد.

قبل از انجام هر عمليات به مرخصي مي رفت و از خانواده خود خداحافظي مي نمود. در انجام فرائض ديني آن قدر مقيد بود كه در سال 1363 يك ماه تمام در خط پدافندي زيد ماند و با گرماي 50 درجه خوزستان روزه خود را گرفت و هميشه دوشنبه و پنج شنبه روزه بود. عمليات بدر در پيش بود و محمد اين بار نيز جهت خداحافظي اقدام نمود ولي اين بار با دفعات قبل فرق مي كرد.

دقت و وسواس او در حلاليت طلبيدن از همه فاميل، آشنايان و دوستان، نظر مادر را جلب كرده بود . حتي غذاي بين راهش را در پلاستيك گذاشت و از بردن ظرف امتناع كرد.

بهمن ماه سال 1363 عمليات بدر آغاز گرديد . هدف گردان المهدي(عج) تصرف روستاي جوِيبِر و رسيدن به پل تداركاتي دشمن به روي رودخانه دجله و انهدام آن بود.

سرانجام محمد سنجري شهرضائي در 22 اسفند ماه سال 1363 بر اثر اصابت گلوله در عمليات بدر ، در منطقه جزاير مجنون به شهادت رسيد.

شهيد محمد سنجري شهرضائي در وصيت نامه خود چنين نوشته است : «قدرت اسلام در حال نمايش است. ابرقدرتها دست به دست يكديگر داده تا اسلام را نابودكنند، زهي خيال باطل. اسلامي كه چنين ملتي و چنان شجاعان و اين گونه رهبري دارد و تنها ياورش امام زمان (عج) است، هيچ گاه شكستي نخواهد داشت. به وصيت هاي شهدا عمل كنيد. به دعا اهميت دهيد كه جامعه بي دعا مانند شخصي است كه در شب تاريك در ميان درياي طوفاني در دام موج خروشان جان مي دهد.

اين جا محل ديدار است محلِ لقاء الله. محل ملاقات با امام زمان (عج).

خواهران عزيز، سياهي چادر شما كوبنده تر از خون سرخ من است .

حجاب خودرا حفظ كنيد و ديگران را به حفظ حجاب تشويق كنيد.»

پيكر پاكش را بعد از تشييع در گلزار شهداي شهرضا به خاك سپردند.

پي نوشت ها

-1 پرونده كارگزيني شاهد- كپي شناسنامه

-2 مشخصات شهيد- سرگذشت پژوهي، ص 2

-3 تيموريان، ربابه- سرگذشت پژوهي، ص 6

-4 همان، ص 5

-5 سنجري، اسماعيل- سرگذشت پژوهي، ص 25

-6 همان

-7 همان، ص 26

-8 تيموريان، ربابه- سرگذشت پژوهي، ص 6

-9 همان، ص 7

-10 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه، ص 6

-11 سنجري، اسماعيل- سرگذشت پژوهي، ص 25

-12 تيموريان، ربابه- سرگذشت پژوهي، ص 8

-13 پرونده _______فرهنگي شاهد- زندگي نامه، ص 22

-14 سنجري، اسماعيل- سرگذشت پژوهي، ص 27

-15 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه، ص 22

-16 سنجري، اسماعيل- سرگذشت پژوهي، ص 27

-17 تيموريان، ربابه- سرگذشت پژوهي، ص 9

-18 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه، ص 22

-19 همان، ص 23

-20 همان، ص 24

-21 تيموريان، ربابه- سرگذشت پژوهي، ص 13

-22 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه، ص 24

-23 سنجري، اسماعيل- سرگذشت پژوهي، ص 27

-24 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه، ص 25

-25 همان، ص 26

-26 سمنان، حميد- سرگذشت پژوهي، ص 29

-27 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه، ص 26

-28 سمنان، حميد- سرگذشت پژوهي، ص 31

-29 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه، ص 27

-30 سنجري، اسماعيل- سرگذشت پژوهي، ص 26

-31 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه، ص 27

-32 پرونده كارگزيني شاهد- فرم اطلاعات شهيد

-33 صدري، مرتضي- سرگذشت پژوهي، ص 31

-34 مشخصات شهيد- سرگذشت پژوهي، ص 1

-35 پرونده كارگزيني شاهد- فرم اطلاعات شهيد

-36 پرونده فرهنگي شاهد- وصيت نامه ص 21

-37 پرونده كارگزيني شاهد- فرم اطلاعات شهيد

منبع: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ/ زندگینامه فرماندهان شهید استان اصفهان
برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۱
ناصر
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۲:۱۳ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۹
0
0
در عملیات والفجر ۴ جزو نیروهای گردان یا مهدی بودم و شهید محمد سنجری ما را فرماندهی میکرد چقدر خوب و شریف بود خدا عنایت کند و شفاعت این عزیزان را شامل حال ما کند
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده