پنجشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۸ ساعت ۲۱:۰۴
شهید "جعفر بیاتانی" در وصیتنامه اش می نویسد: اکنون که فضل خدا شامل این بنده حقیر شده تا به جبهه های اسلام بیایم امیدوارم که بتوانم برای اسلام مفید باشم و بتوانم انجام وظیفه کنم.

به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، شهید جعفر بیاتانی فرزند علی حسین در خانواده ای زحمت کش و مسلمان در شهریور سال 1337 متولد و از همان دوران طفولیت تحت تعلیمات مادرش فاطمه کاظمی که در بیشتر زندگیش قرائت قرآن را تعلیم می داد، قرار داشت و همین امر موجب هدایتش در راه اسلام و پیروی از خط اصیل امام کبیرمان روح الله الموسوی الخمینی (قدس سره) گردید.

مجروحیتش باعث نشد که جهاد و جنگ را فراموش کند

کودکیش صرف فراگیری و خواندن و نوشتن شد و در نوجوانی مدت سه سال در دبیرستان فردوسی سابق تحصیل کرد و سپس در هنرستان صنعتی شهرستان اراک در رشته الکترونیک به تحصیل پرداخت. با توجه به رشته اش کارهای فنی بطور رایگان برای همسایگان، بستگان، دوستان، فقرا و ... انجام می داد.

بیشتر فعالیت های شهید از زمانی شروع شود که اعلامیه های هشدار دهنده و آگاه کننده و کوبنده حضرت امام (قدس سره) در پاییز سال 1356 بطور زیاد انتشار می یافت و امت مسلمان ما را توان می داد و برای مبارزه با شاه خائن مهیا می ساخت. بیشتر انرژی خود را صرف پخش و نشر اعلامیه و پوستر می کرد و در ضمن با مطالعه کتاب های مفید و سازنده که انتشارش زیاد شده بود و آزادانه فروخته می شد، برای مباحثه و مجادله با منافقان و کوردلان و کفار و بی خدایان و مادی گرایان خودش را مجهز می کرد.

در اکثر راهپیمایی های پاییز و زمستان سال 57 شرکت کرد. اکثر اوقاتی که بیکار بود با توجه به این که عضو هییت کوهنوردی اراک هم بود به ورزش کوهنوردی و تعلیم و تعلم فنون آن می پرداخت. پس از ورود حضرت امام (قدس سره) به ایران و مشخص شدن خط نفاق توسط منافقین در جامعه، بیشتر فعالیت هایش در مبارزه با اعضاء و طرفداران منافقین خلاصه می شد.

شروع جنگ تحمیلی

با شروع جنگ تحمیلی، جزء اولین گروه هایی بود که به منطقه خوزستان جهت دفع تجاوز مهاجرت کرد و در آبان ماه سال 59 در محور آبادان-ماهشهر بر اثر ترکش خمپاره به استخوان جمجمه اش مجروح شد و توسط برادران امدادگر به بیمارستان منتقل شدو در بیمارستان از روحیه بسیار عالی برخوردار بود و اولین سخنش در جمع نزدیکان در روی تخت بیمارستان این بود که بمحض بهبودی نسبی به جبهه خواهم رفت.

پس از چند ماه بستری شدن به اراک آمد، در ماه های سرد دی ماه و بهمن ماه با توجه به کمبود مواد سوختی بخصوص نفت در آن شرایط جنگی عده ای توصیه کردند چون امکان دارد بر اثر عمل جراحی که در جمجمه اش انجام شده سرش عفونت کند و یا سرما بخورد، او را به استراحت گاهی که در مدرسه عالی علوم اراک جهت این گونه افراد وجود دارد ببرند اما امتناع می کرد و اظهار می داشت آنجا مربوط به کسانی است که اراکی نیستند و یا کسی را ندارند و درست نیست من با این کارم هزینه ای و یا گرفتاری برای دولت تولید کنم.

فعالیت در جهاد سازندگی

در اوایل سال 60 با ضعف شدیدی که داشت در جهاد سازندگی قسمت برق رسانی مشغول شد و با این کارش برای هموطنان عزیز روستایی روشنایی را به ارمغان می برد. هوا که در تابستان شروع به گرم شدن کرد قصد عزیمت به سوسنگرد را کرد، پس از مدتی به اراک برگشت و عده ای از دوستانش که به همراه وی رفته بودند اظهار داشتند که نمی تواند گرما را در منطقه جنوب تحمل کند و به همین دلیل او را مجبور به برگشت کرده اند.

مجدداً در جهاد قسمت سیم کشی بین روستاها مشغول شد روزی مادرش اظهار داشت که اکثر اوقات که به منزل می آید لباس هایش خونی است و گویا در جایی که کار می کند به علت سختی کار و گرم بودن هوا بینی او خون می آید و بارها این وضع در منزل و یا در هنگام خواب در بستر اتفاق افتاده است. در اواخر تابستان سال 60 با اعلام اعزام مشمولین سال 1337 با توجه به این که قبلاً در اوایل انقلاب معاف شده بودند داوطلبانه به ژاندارمری مراجعه کرد، اما پس از معایناتی که از وی به عمل آمد کمیسیون پزشکی مستقر در قم اعلام داشت قادر به انجام وظیفه خدمت مقدس سربازی نیست که این امر او را بسیار متاثر کرده بود.

در پاییر سال 60 آن چنان عمل می کرد که گویا به زودی به معشوق و منتهای آرزویش یعنی لقاءالله خواهد رسید، از در آمدی که داشت نهایت کمک را به خانواده می کرد و چون در همین زمان مدتی بود به عنوان رییس و مسئول هییت کوهنوردی شهرستان اراک انتخاب شده بود، رفتارش با دوستان کوهنوردش حسب اظهار آن ها بسیار صمیمانه و خوب بود. سرانجام در آبان سال 1360 برای سومین بار با عده ای از دوستان کوهنوردش به منطقه گیلانغرب عزیمت نمود و با توجه به اظهارات همرزمانش در روز نوزدهم آذر جهت فتح قله شیاکوه عزیمت کردند. او سقای شیاکوه بود و پس از گرفتن قله و استقرار در آن و قرار داشتن در زیر آتش شدید مزدوران بعثی در بیست و یکم آذر 1360 برای آوردن آب برای دوستانش به پایین قله رفت و در هنگام برگشت در حالی که آب برای دوستان تشنه اش حمل می کرد در تاریکی هوا پا بر روی مین گذاشت و به دیدار معشوق شتافت. پیکر مطهر شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد.

وصیت نامه شهید:

با یاد خدا و با اذن خدا و برای خدا و با امیدواری به رحمت خدا آغاز می کنم، اکنون که فضل خدا شامل این بنده حقیر شده تا به جبهه های اسلام بیایم امیدوارم که بتوانم برای اسلام مفید باشم و بتوانم انجام وظیفه کنم. شما برداران و خواهرانم را به اطاعت از رهبرکبیرمان امام خمینی (قدس سره) سفارش می کنم و نصرت و پیروزی سربازان اسلام در تمامی جبهه ها خواستارم امیدوارم که از شهادت من راضی باشید و از فقدان من ناراحت نباشید چرا که ما همه امانت خداییم و همه به سوی خدا بازگشت می کنیم.

خداوندا قلم عفو به تمام گناهان رزمندگان اسلام و خدمتگزاران اسلام بکش و ما را خدمتگزار اسلام بدان و کارها و تمام اعمال مرا از هوای نفس خالی گردان و هیچ گاه مسلمانی را به حال خودش وا نگذار و از طرز رفتار خودم با پدر و مادر و فامیل و برادران معذرت می خواهم امیدوارم که مرا ببخشند. خداوندا از درگاهت می خواهم که گناهان سنگینم را ببخشی. سلامتی تمامی برادران کوهنوردم را از خدا خواستارم و امیدوارم که هییت صد در صد حزب الهی بشود.


منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده