گفتگو با خواهر اولین شهید انقلاب کرمانشاه" شهید مصطفی امامی"؛
شهید سنبلی از ایمان و خروش و غیرت بود و جوانی بود که در اوج جوانی و در سن 24 سالگی همچون پیرمردی فهیم رفتار می‌کرد در همان ایام اوج انقلاب رادیوهای بیگانه شهید امامی را به عنوان مبارز ضد رژیم ستم شاهی معرفی می کرد.
در همان ایام اوج انقلاب رادیوهای بیگانه شهید امامی را به عنوان مبارز ضد رژیم ستم شاهی معرفی می کرد

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ سنین جوانی شور و نشاط خاص خودش را دارد و شهادت در این سنین شاید برای خیلی از ما و هم نسل هایمان واژه ای غریب باشد که به آن فکر هم نمی کنیم، اما هستند و بوده اند جوانانی که در این سن و سال به شهادت می اندیشند و به شهادت هم رسیده اند.
گوشه گوشه خاک پهناور ایران زمین آغشته به خون امامی ها و کسانی همچون آنهاست که با بلند نظری های خود بذر انقلاب را آبیاری کردند .

در همان ایام اوج انقلاب رادیوهای بیگانه شهید امامی را به عنوان مبارز ضد رژیم ستم شاهی معرفی می کرد

در ادامه به گفتگویی صمیمی با معصومه امامی خواهر اولین شهید انقلاب کرمانشاه شهیدمصطفی امامی می پردازیم که در ادامه، این گفتگو به مخاطبین ارجمند تقدیم می گردد.
*ابتدا به معرفی شهید بپردازدید؟
شهید مصطفی امامی سال 1333 در یک خانواده مذهبی در کرمانشاه چشم به جهان گشود. مصطفی پنج ساله بود که پدرمان را از دست دادیم تا اینکه او بزرگ شد فرزندم دوم خانواده بود روزها کار می کرد و شب ها درس می خواند.
مصطفی همیشه در سلام کردن و احترام گذاشتن به دیگران پیشی می‌گرفت و به کودکان سلام می‌کرد و وقتی از او سوال می کردم چرا این کار را می‌کنی در جواب می‌گفت سلام کردن من به کودکان باعث می‌شود تا آن‌ها احساس بزرگی کنند و یاد بگیرند که همیشه در برابر دیگران با احترام برخورد کنند.

شهید سنبلی از ایمان و خروش و غیرت بود و جوانی بود که در اوج جوانی و در سن 24 سالگی همچون پیرمردی فهیم رفتار می‌کرد و از رشادت‌های او اینکه در کتاب‌های دوره انقلاب در سراسر ایران اسلامی و حتی در رادیوهای بیگانه از او به عنوان مبارز ضد رژِم ستم شاهی یاد شده است.
در سال 1352 فعالیت‌های انقلابی خود را در یک گروه پنج نفری آغازکرد و اعلامیه‌های حضرت امام(ره) که از نجف اشرف می‌رسید شخصا" از علمای وقت قم، مشهد و کرمانشاه دریافت و در مجالس دینی مذهبی بین مردم توزیع می‌کرد و اغلب جوانان و هم سن و سال‌های خود را تشویق به فعالیت‌های مذهبی سیاسی می کرد. مصطفی که خود یکی از گردانندگان تظاهرات‌های خیابانی بود در یکی از تظاهرات‌های پرشور برای بار دوم توسط ساواک دستگیر و بعد از شکنجه‌های بسیار و مدتی بازداشت، آزاد شد.
*در خصوص پخش اعلامیه های امام توسط شهید اطلاعی داشتید؟
بله- یک روز به خانه آمد و گفت می خواهم چیزی به تو بگویم اما از این موضوع هیچکس نباید مطلع شود حتی مادرمان. ترسیده بودم گفتم بگو،  ما می خواهیم " امام را به ایران بیاوریم دعا کن پیروز شویم" من امام را نمی شناختم گفتم امام کیه؟ گفت فردی است به نام" امام خمینی" .
گنیجینه ای دور از دست رس داشتیم که مصطفی گفت من این اعلامیه ها را اینجا می گذارم هر گاه ساواک به دنبال چیزی به منزلمان آمد سریع آنها را بردار من هم چون سواد کافی نداشتم نمی دانستم در اعلامیه ها چه نوشته شده است و گفتم باشه تو اصلا نگران نباش.
*زمانی که انقلاب اوج گرفت شهید همچنان به فعالیت های خود ادامه می داد؟
انقلاب که اوج گرفت عده زیادی به طرفداری امام خمینی ( ره ) برخاسته بودند مصطفی هم که مثل همه عاشق آمدن امام به ایران بود فعالیت های انقلابی خود را نسبت به گذشته بیشتر کرد به مسجد بروجردی که محل تجمع تظاهرات کنندگان بود می رفت و بر علیه رژیم شاه تظاهرات می کرد.
*کی متوجه شهادت مصطفی شدید؟
روز نهم مهر ماه 1357 مصطفی اولین نفری بود که در کرمانشاه به شهادت رسید. اوهمراه با دیگر تظاهرات کنندگان به خیابان‌ها رفته بود می خواستند سینماها و مشروب فروشی‌ها و مراکز فساد را به کمک دیگر خواهرها و برادرهایش به آتش بکشنداو و دیگر مبارزان بعد از اینکارها به استانداری کرمانشاه حمله کردند و در این حین بود که مامورین شهربانی وقت وارد عمل می شوند و مصطفی را که با صدای " الله اکبر " بر روی پل روبروی استانداری که در حال گریختن بود را با شلیک گلوله ای در مغزش به شهادت رساندند و نامش به عنوان نخستین شهدای شهر کرمانشاه به ثبت رسید. پیکر شهید را می برند و مخفی می کنند .
من خیلی نگران بودم، همسایه ها به من گفتند که مصطفی را آنجا دیده اند دلشوره ی عجیبی داشتم با همسرم موضوع را در میان گذاشتم گفت نگران نباش من هم شنیده ام شهر توسط انقلابی ها شلوغ شده اما مصطفی برمی گردد. باز هم طاقت نیاوردم خودم پیاده راهی خیابان ها شدم تا مصطفی را پیدا کنم تمام شهر را تا صبح روز بعد با اقوام زیر و رو کردیم اما خبری از مصطفی نشد.
تا اینکه به واسطه ی افرادی در شهربانی متوجه شهادتش شدیم ومصطفی را به ما تحویل دادند اجازه مراسم ختم را به ما ندادند مصطفی را به خاک سپردیم. تا اینکه روحانیون مسجد بروجردی برای شهید ختم روز سوم گرفتند و به تظاهرات برخاستند که در همان روز هم سه نفر از تظاهرات کنندگان به شهادت می رسند.
*نکته برجسته و مهمی از شهید شنیده بودید که برایتان همیشه تداعی شود؟
مصطفی می گفت من از خدا می خواهم که بارها مرا زنده و بمیراند تا بتوانم در راه امام حسین ( ع ) بجنگم و حق مستمندان و مظلومان را از ستمگران بگیرم. مصطفی به خاطر هدفش رفت و من بسیار خوشحالم که در راهی که دوست داشت قدم نهاد و پیروز شد.
*در پایان اگر صحبتی دارید بفرمایید؟
ما این انقلاب را به سادگی به دست نیاورده ایم ، جوان هایی را تقدیم انقلاب کرده ایم و انقلاب با خون شهیدان آبیاری شده است باید در حفظ آن تلاش کنیم.
انتهای پیام    
گفتگو از: شهرزاد سهیلی
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده