گزارش اختصاصی نوید شاهد شهرستان های استان تهران با جانباز 50 درصد محمد نائینی محمدی
پنجشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۰۰:۵۰
نائینی محمدی گفت: شاهد زدن تیر خلاص به دوستانم بودم. من در تیراندازی اولیه پاهایم تیر خورد. بعد که بالای سرم آمدند دوباره تیراندازی کردند. در همان حال کتکم زدند و تیر خلاص را در گردنم خالی کردند.
روایت سفر تا پشت در بهشت

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ برادر جانباز محمد نائینی محمدی هشتم خرداد سال 1346 در استان تهران شهرستان پیشوا به دنیا آمد. به دلیل علاقه خود از طریق جهاد سازندگی اقدام نمود و با عضویت نیروی مردمی به جبهه اعزام شد. وی چندین بار به جبهه اعزام که در ششم آبان 1364 در منطقه غرب (در جاده مهاباد) توسط گروهک کومله کمین خورده و بر اثر اصابت تیر از ناحیه کمر، گردن و پاها به مقام شامخ جانبازی نایل امد.

«قصه جانبازی»

محمد محمدی نائینی در نه سالگی یک بار از مرگ یا آسیب جدی حاصل از تصادف خودرو جان سالم به در می برد و به عقیده کاظمی گویی خداوند او را برای سال 64 و آن اتفاق عجیب ذخیره نگه می دارد. این جانباز قصه را این گونه تعریف می کند؛ از بوکان به مرخصی آمدم و مرحوم حاج هادی جنیدی مسوول پشتیبانی جبهه و جنگ پیشوا از من خواست به دلیل شغل پدرم که کبابی بود و من هم در این زمینه وارد بودم با آنها به کردستان بروم و گفت در کنار آن قرار است فیلم مستندی به نام مائده در مورد اکیپ پشتیبانی حاج هادی ساخته شود.

به این ترتیب با آنان همراه و به خدمت رسانی و پشتیبانی آن منطقه مشغول شدیم. کارگردان مستند آقای جنت خواه و تهیه کننده اش آقای جلیلی بود و به من گفت انتهای قصه قرار است در کمینی شما، عباس تاجیک و حسین جنیدی شهید شوید. یک روز بعد از عملیات قرار بود برای رزمنده ها کباب درست کنیم. سه ماشین برای چرخ کردن گوشت به عقب بازگشتیم که در کمین افتادیم.

مینی بوس را به رگبار بستند و اولین نفر حسین صدیقی نکو بود که شهید شد. او در حالی که بیشترین خدمات را انجام می داد، هیچ گاه جلوی دوربین حاضر نمی شد. شهید جنیدی هم به زور خود را به مینی بوس رساند و یک خشاب کامل در شکم او خالی کردند، تقریباً همه شهید شدند و من شاهد زدن تیرخلاص به دوستانم بودم.

من در تیراندازی اولیه پاهایم تیرخورد. بعد که بالای سرم آمدند. دوباره تیراندازی کردند. در همان حال کتکم زدند و تیر خلاص را در گردنم خالی کردند. 16-15 تیر به من اصابت کرد با این گمان که کشته شدم رهایم کردند. دست ها، پاها و دندان هایم شکسته بود و تمام تنم تیر خورده بود که نیروهای خودی به دادم رسیدند و مرا به بیمارستان منتقل کردند.

آنجا تشخیص دادند که شهید شده ام. من می دیدم که دکتر مرا معاینه می کند و صدایشان را هم می شنیدم اما توان این که بگویم زنده ام را نداشتم. همراه شهدا من را به یک کانتینر منتقل کردند. فردا صبح که به سراغمان آمدند دکتر چراغ قوه در چشمم انداخت و متوجه شدند زنده ام.

من را به اتاق عمل بردند و نجات پیدا کردم. شانزده ماه طول کشید تا توانستم با عصا راه بروم به محض این که راه افتادم خودم را به عنوان فلج مادرزاد جا زدم و دوباره به جبهه رفتم. بعد از مجروحیت 12-10 بار دیگر به جبهه رفتم و باز شیمیایی و مجروح شدم. امروز اعلام می کنم مدیون بقیه و قدردان مردم هستم. آنها به ما لطف دارند و بهترین قاضی هستند. من برای دل خودم به جبهه رفتم و هیچ توقعی از کسی ندارم.


«مائده»
یک روز تو زمستان سال 64، اسدالله جنیدی، برادر حاج هادی را تو صحن امامزاده جعفر(ع) دیدم. داشت با یک عده از نیروهای اکیپ صحبت می کرد. می گفت:
- قراره اکیپ حاج هادی یکی دو روز دیگر کاروان کمک های مردمی را به همراه گروه کباب پزها به جبهه های کردستان ببرد و در مراسمی که محمود کاوه برای شهید علی قمی - قائم مقام تیپ ویژه شهدا - در مهاباد بر پا می کند شرکت نماید.
مراسم شب هفت شهید علی قمی بود. از من هم دعوت کرد که در این اعزام همراهشان باشم. او کارمند شرکت زمزم بود. اتفاقاً یک مینی بوس هم با خود آورده بود که هدیه شرکت زمزم به جبهه ها بود. دور تا دور بدنه مینی بوس را با شعارهای انقلابی و جبهه ای تزیین کرده بودند. علاوه بر این حاج اسدالله گفت:
- قرار است یک گروه مستند ساز از شبکه دو سیما در این اعزام، اکیپ حاج هادی را همراهی کند و از لحظه های ناب حرکت کاروان، یک فیلم برای پخش در سیما تهیه نماید.
روز بعد آقای جنت خواه کارگردان این فیلم آمد پیشوا، حاج اسدالله همه اعضای اکیپ را فرا خواند و او را معرفی کرد. بعد جنت خواه کمی درباره فیلمش صحبت کرد و از ما خواست برای آن که فیلم مستند خوبی از کار درآید، نسبت به دوربین هیچ عکس العملی غیر منطقی از خودمان نشان ندهیم، توصیه کرد که مثل اعزام های قبل به طور طبیعی رفتار کنیم تا لطمه ای به سندیت فیلم وارد نگردد.
سپس از میان اعضای اکیپ، من و شهیدان عباس تاجیک و حسین جنبندی و چند نفر دیگر را انتخاب کرد و گفت:
- همه فیلم مستند است، اما سکانس پایانی فیلم بازی سازی کمین ضدانقلابیون است و شما چند نفر در آن بازی کمین به شهادت خواهید رسید.
همچنین در طول ساخت این فیلم قرار بود گوشه هایی از زندگی شهید علی قمی نیز به تصویر کشیده شود. روز حرکت فرا رسید. تعدادی از پدران شهدا به خصوص حاج شیخ عباس قمی پدر شهید علی قمی هم همراه اکیپ عازم کردستان شدند تا در مراسم ختمی که تیپ ویژه شهدا برای شهید علی قمی در مهاباد گرفته بود، شرکت کنند.
فیلم مائده با فیلم برداری از روستاییان که همواره در امر کمک رسانی به جبهه ها حضور فعال داشتند، یک روز قبل از حرکت کلید خورد. کاروان کمک های مردمی در شهرهای پیشوا، ورامین، قرچک رژه باشکوهی رفت و با بدرقه خیل عظیم مردمی عازم کردستان شد.
گروه مستند ساز با هدایت آقای جنت خواه با چند دوربین لحشه های دیدنی این روز تاریخی را شکار کرد. آن روز یکی از هزاران روز باشکوه حضور مردم شهید پرور خطه ورامین در خلق حماسه های مردمی بود.
هر چندفیلم مائده گوشه کوچکی از پشتیبانی و کمک های بی شائبه مردم شهرستان ورامین به ویژه پیشوا را به تصویر کشید، اما همان بضاعت اندک فیلم، خواه گواه بر ایثار و فداکاری آنها و لبیک صادقانه و عاشقانه مردم این خطه به امام عظیم الشاشان بود.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده