دست خط و مناجات نامه شهید «محسن احمدی»؛
شهید «محسن احمدی»، در بخشی از مناجات نامه به یادگار مانده اش آورده است: یارب! می ترسم آن طوری که رسالت پاسداری بردوشم بود به نحو احسن انجام نداده باشم.
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ محسن احمدی، فرزند کرم و زهرا کرمی رایگانی، در اول فروردین ماه سال 1341 در کرمانشاه متولد شد.چند روز بعد از تولد به بیماری سختی مبتلا شد، اما با لطف خدا و دعای پدر و مادر پس از چند ماه بهبود یافت.
یا رب! می ترسم آن طورکه می خواهی رسالت پاسداری را انجام نداده باشم
محسن، از همان کودکی علاقه زیادی به گوش دادن قرائت قرآن داشت و با شوق فراوان صدای قرآن را گوش و تمرین می کرد و به خاطر علاقه زیاد، به کلاس های فراگیر قرآن (مکتب ) رفت.
او علاوه بر خواندن قرآن، علاقه زیادی به نماز، امر به معروف و نهی از منکر داشت، اگر چه او از امر به معروف و نهی از منکر آگاهی نداشت، اما حس نصحیت پذیری در وی بود.
او عضو فعال هیئت های مذهبی و دینی بود. محسن دوران ابتدایی را با موفقیت در شهر خود سپری کرد. در شانزده سالگی و در دوره راهنمایی زمزمه های انقلاب را شنید و او نیز با انقلاب آشنا شد.
دوران دبیرستان او مصادف بود با اوج جریانات ضد شاهی و مبارزات و راهپیمایی ها. محسن نیز با پخش اعلامیه های امام در شب های زمستان مبارزات خود را شروع کرد و بارها به خاطر فعالیت سیاسی مورد تعقیب مأموران قرار گرفت، اما با لطف خدا توانست از دست آنان بگریزد.
او همواره یار و یاور ستمدیدگان و طبقه محروم جامعه بود و در جلساتی که با دوستانش تشکیل می داد، بیشترتأکیدشان بر روی محرومین جامعه بود.
عاشق، مرید و مطیع امام بود و تحمل هیچ گونه اهانتی به ایشان را نداشت. او فعالانه در جهت آگاهی مردم نسبت به انقلاب می کوشید. بعد از پیروزی انقلاب – که هنوز نیروهای مردمی سازماندهی منظمی نداشتند- شب ها در محله خود به نگهبانی می پرداخت.
او در جواب کسانی که می گفتند:" نگهبانی در شب چه فایده دارد؟ این سخن از حضرت رسول اکرم ( ص ) را بیان می کرد:" یک شب نگهبانی در راه خدا از هفتاد سال عبادت بهتر است."
با تشکیل جهاد سازندگی و تقاضای نیرو، محسن با جمع آوری تعداد کثیری از برادران، به کمک روستاییان به دور افتاده ترین مناطق رفت و مشغول خدمت شد. به هنر خطاطی خیلی علاقمند بود و در طول حیاتش توانست از این هنر در راه تبلیغ روایات معصومین ( ع ) و سخنان حضرت امام به خوبی استفاده کند. مدتی نیز اسلحه شناسی و متخصص آموزش جنگ های رزمی بود و در این راه توانست بسیجیان زیادی را آموزش دهد.
پس از تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، محسن احمدی به این ارگان پیوست.
با شروع جنگ تحمیلی، او – که عاشق شهادت بود- داوطلبانه به جبهه های جنگ اعزام شد.
او جبهه را مدرسه خود سازی و دانشگاه انسان سازی می دانست و همیشه معتقد بود:" هر فرد اگر چه نظامی نباشد، برای ساخته شدن و دست یافتن به ارزش های معنوی باید مدتی را در جبهه بگذراند."
او به همرزمانش سپرده بود که زمان حمله او را هم خبر کنند. در شب حمله مسلم بن عقیل- که از فرط خستگی خوابش برده بود- وقتی که یکی از برادران خبر حمله را به او داد، با شور و شوق تمام آماده رفتن شد. بعدها فرماندهی سپاه اسلام آباد غرب را به عهده گرفت. او به خوبی از عهده مسئولیت هایش بر می آمد. همیشه این مطالب را تکرار می کرد:" من از خانواده شهدا خجلم. وقتی به خیابان می روم و تصاویر دوستانم را بر روی دیوارها می بینم، از خود بیزارمی شوم."
همین که می دید رزمندگان قصد حمله و عملیاتی دارند، مرخصی می گرفت و راهی جبهه می شد او در عملیات های مختلفی از جمله والفجر مقدماتی، مسلم بن عقیل و الفجر 4 شرکت کرد.
با شروع مرحله دوم عملیات والفجر، برای شرکت در عملیات سراسیمه به منزل آمد و با سرعت راهی مریوان شد. در راه مریوان یک روز در سنندج پیش یکی از برادران ماند. آن ها نقا کرده اند: " در آن موقع محسن حالتی داشت که در مواقع دیگر او را اینگونه ندیده بودند."
شهید در تاریخ 12 آبان 1362 در ارتفاعات کانی مانگا قله 1864 در مرحله سوم عملیات والفجر 4 بر اثر اصابت ترکش خمپاره به پشت به شهادت رسید.
پیکر پاک شهید پس از تشییع در باغ فردوس کرمانشاه به خاک سپرده شد.
سردار شهید محسن احمدی در مناجات نامه خود چنین نوشته است:
" یا رب! می ترسم آن طوری که رسالت پاسداری بردوشم بود به نحو احسن انجام نداده باشم.
خدایا! چگونه می توانم زندگی کنم در حالیکه تمام دوستانم پرپر و به سویت آمدند و تو پذیرفتی .
خدایا، هر چه تو خود صلاح می دانی، انجام بده، حتی کمتر از لحظه ای مرا به حال خودم وامگذار.
مردم قهرمان و برادران پاسدار، بزرگترین نعمتی که خداوند به ما داده همین نور الهی، حسین زمان، امام خمینی ( ره ) می باشد قدر او را بدانید و او را تنها نگذارید.
ای مردم! واجبات خدا را به جا آورید تا عابدترین مردم باشید و از محرمات بپرهیزید تا پارسا ترین مردم باشید و مستحبات را انجام دهید تا به خدا نزدیک شوید.
شهیددر فرازی از وصیت نامه اش می گوید:
از خانواده ام خواهشمندم مرا حلال کنید زیرا در این مدت زندگی ام بسیار به آنها رنج داده ام و از آنها می خواهم اگر خداوند شهادت را نصیبم کرد ناراحت نباشید و بدانید همه کس مزه مرگ را خواهند چشید چه بهتر در راه خدا شهید بشود( کل نفس ذائقه الموت )."
انتهای پیام

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده