شهید صبح - روایتی از همرزم شهید علی محمدی؛
شهید به تنهایی از پشت وارد سنگر دشمن شد بعد از چند لحظه صدای ناله کوتاه و ضعیفی به گوشم خورد. علی را دیدم که زخمی شده، به طرفش رفتم. هوا روشن شده بود. نسیم خنک صبح صورت علی را نوازش می داد.
شهید به تنهایی وارد سنگر دشمن شد/ بسیار شجاع و نترس بود

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ کتاب " ای کاش من هم " مشتمل بر خاطرات جمعی از سرداران و رزمندگان دفاع مقدس در غرب کشور است که توسط اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان کرمانشاه جمع‌آوری و تدوین شده است.

خاطره زیر برگرفته از این مجموعه و از خاطرات "شهید علی محمدی"، که توسط جهانبخش سبزی همرزم شهید بیان شده است.

در سال 1359 به عنوان تکاور به استخدام ارتش درآمدم. هنوز دوره دو ماهه آموزش تمام نشده بود که جنگ عراق علیه ایران آغاز شد. ما را به منطقه کوره موش سرپل ذهاب اعزام کردند. در آن جا با علی آشنا شدم. پسر آرامی بود و هیچ گاه از تلاش خسته نمی شد.
در منطقه، دشمن به یکی از یگان هاحمله کرده بود، ما را برای کمک به آن جا اعزام کردند. پس از درگیری سختی که انجام شد عده ای از سربازان دشمن کشته، زخمی و اسیر شدند چند روزی را آن جا ماندیم. علی هر روز صبح زود از سنگر بیرون می زد و در منطقه به گشت زنی
می پرداخت و هنگام برگشتن سلاح های به جا مانده دشمن را با خود می آورد.
مدتی گذشت تا اینکه در منطقه گیلانغرب شب عملیات فرا رسید. همه حال و هوای دیگری داشتند. بعضی ها با هم رو بوسی و حلال خواهی می کردند و بعضی ها در گوشه ای نشسته و مناجات و راز و نیاز می کردند.
ساعت 12 شب بود که از خط اول حرکت کردیم و نزدیکی های صبح به خط دفاعی دشمن رسیدیم. هوا هنوز تاریک بود. سکوت سرد صبح همه جا را فرا گرفته بود. با صدای گلوله ای سکوت شکسته شد. نیروهای دشمن به وجود ما پی برده بودند. ما را زیر رگبار سلاح های خود گرفتند.
بعد از درگیری شدیدی که انجام شد وارد کانال و سنگرهای دفاعی دشمن شدیم. تعداد 3 نفر از نیروهای دشمن زنده مانده بودند که مقاومت می کردند. علی به من گفت: تو از طرف جلو آنها را سرگرم کن که من از پشت وارد سنگرهای آنها بشوم.
 علی به راه افتاد. بعد از چند لحظه صدای ناله کوتاه و ضعیفی به گوشم خورد. علی را دیدم که زخمی شده، به طرفش رفتم. هوا روشن شده بود. نسیم خنک صبح صورت علی را نوازش می داد. ستاره ها یکی یکی در پشت سپیدی صبح محو می شدند. فرصت نداشتم که علی را به عقب برسانم. گفتم: علی جان سعی کن خودت را به عقب برسانی.
و من هم مشغول درگیری با نیروهای باقیمانده بودم که توسط نارنجک زخمی شدم.
هنگامی که به عقب برگشتم از بچه ها احوالش را پرسیدم یکی از آنها گفت که علی را دیده و به او کمک کرده که به عقب برگردد اما در بین راه نیروهای دشمن متوجه اشان شده و آنها را شدیدا" مورد هجوم قرار داده و علی آنجا ایستاده و در غربت و تنهایی به مهمانی شهادت رفت.
گفتنی است: شهید علی محمدی در سال 1337 در روستایی از توابع شهرستان قصرشیرین بنام چم امام حسن علیا در یک خانواده متوسط متولد شد در سال 1363 به عضویت بسیج داوطلبانه همراه دو برادر دیگر راهی جبهه های غرب کشور شد و سرانجام در تاریخ 18 اسفندماه 1363 در منطقه سرپل ذهاب همزمان با برادر دیگرش به درجه رفیه شهادت نایل آمدند .
انتهای پیام
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده