زماني که صلاح بدانم اين پاسداري رابا مسلحانه جنگيدن در جبهه ها و يا حفاظت از جان مقامات انجام مي دهم و زماني که از اين کارها فارغ شدم در جبهه هاي اقتصادي و اجتماعي خميني عزيز را ياري مي نمايم .
در افق زندگيم پاسدار خميني بودن را برگزيده ام / زندگی نامه شهید حسن دل خواه در سالروز شهادت

نوید شاهد فارس:
شهيد حسن علي خواه در دهم فروردين ماه 1342 در شيراز در يک خانواده روحاني بدنيا آمد . به علت علاقه بسيار خانواده به اهل بيت وی را محمد حسن ناميدند تا حسن گونه زندگي کند و بميرد و چنين بود که زندگي و مرگش همه حسن بود چون او مظلوم زيست و مظلومانه نيز به شهادت رسيد .

 در اوايل کودکي به بيماري بسيار سختي مبتلا شد و آنچنان ملول و آزرده خاطر شد که هر دم تا آستانه مرگ پيش مي رفت ولي از آنجا که خداوند مي خواست بنده اش آگاهانه و مفتخرانه اين دنيا را ترک کند از اين بيماری مهلک نجات پيدا کرد و همچنان ادامه حيات داد . آثار هوش و استعداد سرشار در وی ديده مي شد و همگان ، آينده وی را درخشان مي ديدند .

در هفت سالگي چون ديگران برای تحصيل به مدرسه وليعصر (عج) که تنها مدرسه ي مذهبي آن روز بود وارد شد و ضمن فراگيری دروس جديد احکام و مسائل اسلام را نيز به نحو کامل تر فرا گرفت . و پس از گذراندن دوران تحصیلی موفق به اخذ دیپلم ریاضی شد.
وی اهل مطالعه بود خصوصاً در حفظ آيات و قرآن و روايات و احاديث و نهج البلاغه. و در گفت و گوهايش براي ديگران به عنوان يک سند محکم قرائت مي نمود . کتب ديني و مذهبي دانشمنداني چون استاد شهيد مطهري بسيار مطالعه مي نمود و به اشعار ديگران خصوصاً مثنوي مولوی و شرح تفسير آن علاقه وافر داشت . اخبار سياسي جهان را از طريق راديو و روزنامه پي مي گرفت و به اين ترتيب از کودکي جهان خود را شناخت و با درد مسلمانان و محرومين جهان سوم نجومي آشنا شد .

 فعاليت مذهبي را از زمان کودکي آغاز کرد از چهار سالگي قرآن را بطور اجمال و تا حد امکان نزد پدر فرا گرفت و در سن 11 سالگي بوسيله کوشش آقاي قرائتي يکي از قاريان خوش صداي شيراز شد . در جلسات و محفل هاي مذهبي شرکت بسيار مي جست و آواي دل نشين صوت قرآنش قلب هر انسان حق جوي را به تپش مي آورد . علوم ديني از جمله عربي را نزد پدر و ديگر روحانيون حوزه هاي شيراز به طور اجمال فرا گرفت و به اندازه يک محصل 10 سال درس خوانده علوم ديني از مسائل اسلام خصوصاً عربي با خبر و مسلط بود .

همزمان با فعاليت دينی فعاليت اجتماعي خود را شروع کرد به دليل شناخت و ديدی که نسبت به رژيم منفور پهلوی داشت از اوان کودکی تصميم به مبارزه عليه نظام طاغوتی شاه گرفت . در يکي از نوشته هايش چنين مي گويد : پدر تو از کودکی نام خمينی را بر زبانم جاری کردی و از عظمت و بزرگی ايشان سخن ها گفتی و بذر عشق به امام را در سينه ی من کاشتی تا جايی که در آن جو خفقان پيش دوستانم از بزرگواری ايشان سخن ها گفتم برای مبارزه با شاه آرزوی دستيابی به يکي از گروه های چريکی آن زمان را داشتم اما آن موقع کودکي بيش نبودم .

بارها مي خواست براي جنگ با اسرائيل به فلسطين برود و اسلحه بر دوش همدوش فلسطينيان بجنگد ولي در آنوقت 12 سال بيش نداشت . زماني که انقلاب اسلامي مجددا در سال 56 افروخته گشت همراه اقشار مردم در تمام فعاليت هاي ضد رژيم شرکت گسترده مي کرد .تا اينکه در روز 5 ماه مبارک رمضان سال 56 همزمان با به خاک و خون کشيدن مسجد شهداء (نو) و شهيد و مجروح کردن عده اي وی را در حاليکه مصدوم و مجروح بود . به زندان سيه چال اسارت بردند و در حاليکه سر و دستش شکسته و آسيب ديده بود روزه را ترک نکرد . که او لذت روزه را در سختي روزه دار مي ديد . بعدِ آزادی از زندان باز راه رهروان روح الله را با گامهاي آهنين تر و قدمهای استوارتر و با عزمي جزم تر ادامه داد تا اينکه انقلاب اسلامي پيروز شد .
در افق زندگيم پاسدار خميني بودن را برگزيده ام / زندگی نامه شهید حسن دل خواه در سالروز شهادت

وي که در نهادش عشق به امام و اسلام شعله مي افروخت مايل بود سرباز امام شود . او مي گويد : سرباز امام بودن يعني سرباز امام زمان بودن و در رکاب امام جنگيدن يعني در رکاب امام زمان جنگيدن
وی براي احياي هدف ديرينه اش به مجرد تشکيل سپاه تصميم گرفت پاسدار شود ولي بدليل تشويق به ادامه تحصيل موفق به اين آرزو نشد . او مي گفت : اين گفته را با خون امضاء کردم و مي کنم که در افق زندگيم پاسدار خميني بودن را برگزيده ام زماني که صلاح بدانم اين پاسداري رابا مسلحانه جنگيدن در جبهه ها و يا حفاظت از جان مقامات انجام مي دهم و زماني که از اين کارها فارغ شدم در جبهه هاي اقتصادي و اجتماعي خميني عزيز را ياري مي نمايم .

 عشق به لقاء حق و رسيدن به سعادت شهادت همزمان با شروع جنگ عراق عليه ايران اسلامي در وجودش فروزانتر مي شد و با شرکت در کلاسهاي رزمي فدائيان اسلام و بسيج مستضعفين و يادگيري کمکهاي پزشکي و شرکت در کلاسهاي پزشکي در سازمان هلال احمر شيراز خود را آماده رزم و پيکار عليه دشمنان مي کرد و براي اولين بار از طرف هلال احمر به عنوان امدادگر راهي سوسنگرد شد و بدين ترتيب به آرزوي ديرينه اش که همانا جنگيدن در راه حق با باطلان و ظالمان زمان بود نزديکتر مي شد و هر آن منتظر بود تا جامه زرين شهادت را بر قامت خونينش بپوشاند .

بعد از برگشت از جبهه عاشق تر و عارف تر از پيش براي رسيدن به هدف ديرينه راهي مناطق جنگي شد وقتي به او مي گفتند فعلا به حد لزوم به تو احتياجي ندارند سعي کن در اين مدت به دانشگاه بروي او در پاسخ مي گفت : دانشگاه من جبهه و استادانم رزمندگان جبهه اند و عاقبت در تاريخ 25/3/61 براي آخرين بار عازم کردستان شد و سرانجام در نوزدهم تیرماه 1361 در جبهه کامياران بدست منافقين مزدور و جيره خواران آمريکا به شرف شهادت نائل آمد . روحش شاد

انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی ، مرکز اسناد ایثارگران فارس

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده