داریوش ریزوندی ، پهلوان خطه خون رنگ عشق وایثار ، مدال پر افتخار خونین شهادت را از آن خود کرد
وقتی صدام خبر دستگیری وفرار او را می شنود بسیار عصبانی می شود ، چرا که او به خوبی میدانست هرچه افرادی همچون داریوش بر سر راهش برخیزند ، به پیروزی نزدیک تر می شود...
داریوش ریزوندی

در اسلام آبادغرب روز نخست ماه آخر خزان سال 1326 (ه.ش ) زنی متقی وخدای ترس صاحب سومین فرزند خود گردید . طفل چندان پرو پیمان بود وبه اصطلاح چاق وچله که هربیننده ای را به خود جذب می کرد . او را داریوش نام گذاردند .

داریوش در تدوام تحصیلات خویش وارد دانشسرای مقدماتی شد تا پس از فراغت از تحصیل در کسوت معلمی به جامعه ی خود خدمت نماید . در سال های تحصیل به سبب وجود روح حماسی پهلوانی که آرامش را از او گرفته بود ، قدم به تشک کشتی گذاشت وزیر نظر مربیان مجرب وکار ورزیده به فرا گرفتن فنون کشتی پرداخت وچندی نگذشت که بین همسالان خویش جوانی قدر ویکه تاز گردید . اکنون دیگر " داریوش " نامی شناخته شده وبا خصوصیات اخلاقی مردانه بود . داریوش جوانی بود که همگان اورا به عنوان الگوی پاکی و تقدس قرار می دادند . وهر زمان که بر تشک کشتی به منظور انجام مسابقات قدم می نهاد شور وغلغله سالن کشتی اسلام آباد غرب را در بر می گرفت وندای ریزوندی ، ریزوندی سالن را مالامال از شور واشتیاق می ساخت .

 

داریوش زمان

داریوش ریزوندی در مسابقات آموزشگاهی همواره طلا آویز سینه بود و گوی سبقت را بر همگان می ربود . به طوری که در سال 1354 به سهولت نفر برتر مسابقات روستاییان کشور شد . همچنان وی توانست با مهارت وتجربه ای که کسب کرده بود در مسابقات " جام تختی " در سال های 1355 ، 1356 نیز بر سکوی قهرمانی قرار گیرد . ودر سال 1357 قهرمان کشتی مسابقات خانه ی جوانان گردید .

عضلات ورزیده اش در به کارگیری فنون کشتی حالتی ریتمیک یافته بود وبدنش از سوبلس خاصی بر خوردار بود . آن چنان که برای رقبایش دست یافتن به عضلات او امری بسیار دشوار به حساب می آید ... اما زمانی که خود عضوی از حریف را به چنگ می آورد دیگر رهایش نمی ساخت تا اینکه کشتی را مغلوب سازد . هرگاه بر سکوی نخست قرار می گرفت متواضع ومهربان بود .

 

سال های امتحان

 غرش مهیب سی ویکم شهریور 1359 آغاز آزمایش مردان ونامردان بود ، آغاز زمانی که دیگر کسی نمی توانست مردی ودین ومیهن پرستی را فقط به زبان بگوید .

در روز محک تجربه تفاوت خوب وبد ، زشت وزیبا آشکار می گردد ، حضرت علی علیه السلام تک مرد میادین نبرد حق علیه باطل بود وبه یقین پیروان مذهب این جاودانه مرد جز به راه او نمی روند . مردی الگوی دین ومردی ومردانگی همچون شمشیری دولبه ، دارای قوای شگفت انگیز الهی ، همین است که شیعیان علی (ع) از نیروی لایزال الهی بهره مندند .

از این رو " داریوش ریزوندی " بی آن که تردید به خود راه دهد به بسیج پیوست وهمان گونه که پس از پیروزی انقلاب از اعضای اصلی متشکله ی کمیته انقلاب اسلامی ودیگر ارکان ها بود ، در بسیج مردمی نیز عضو اولیه و اصلی به شمار می آمد . با رشادت هایی که از خویش بروز می داد ، دیری نپایید که به در جه ی پر افتخار فرماندهی " گردان مالک اشتر " گردید .

"مالک اشتر " فرماندهی بر حق با انتصاب شاه مردان علی علیه السلام مالک " ذوالفقار" آن تیغه ی دو دم خصم شکاف ، شمشیری به بلندایی برتر از دیگر شمشیران وبه وزینی صد گرز دشمن کوب پهلوانان تاریخ جهان .

 

آری فرمانده ی گردان " مالک اشتر " بودن به آسانی میسر نیست ، لیاقت وشایستگی وایمان خاص خود را می طلبد .

" داریوش " با افراد زیر دست خویش چنان برادری مهربان رفتار می کرد وبا همرزمانش چنان ساده عمل می کرد که هرگز احدی باور نداشت ، او تظاهر می کرده است در واقع خلق وخوی او خلق وخوی محمد (ص) بود . پیامبر را بسیار دوست می داشت واز تصمیم قلب به حضرتش (ص) ارادت می ورزید .

در اجرای اعمال ومناسک دینی دقیق وبی ریا رفتار می کرد صبح ها اذان می گفت ، شبها ، نماز شب می خواند ودر نماز یومیه هیچگونه قصوری نمی ورزید . نماز را ستون دین می دانست . ستونی که می بایست بر آن ، بناهای عظیم واستوار اعمال قرار گیرد .

از مواجه شدن با سختی ها ودردها هراسی به دل راه نمی داد وبی جهت گلایه ای ابراز نمی داشت . چنان که دوباره مجروح گردید وهماره شکر گزار خدای منان بود . آن زمان که مجروح ودر بیمارستان بستری بود . وپرستاری بر اثر خواندن نماز شب او از خواب بیدار می شود ومی پرسد برای چه دعا می کنی ؟ او می گوید برای سلامتی ام که هرچه زودتر پاهایم بهبود یابد .

پرستار می گوید : اگر شما این قدر به سلامتی خود اهمیت می دهید ، پس چرا به جبهه رفتید ؟!

داریوش مفید ومختصر چنین می گوید : می خواهم خوب شوم ، تا دوباره به جبهه بروم .

افراد یگان های خدمتی اش چه از سپاه تیپ محمد رسول الله (ص) وچه " گردان مالک اشتر " یک به یک نسبت به او خوش بین وخوش رفتار بودند ، چرا که جز مهربانی دررفتار ومهربانی در خلق وخو یک مسلمان واقعی است . آنان که به خشونت رفتار می کنند در زمره ی مسلمانان واقعی نیستند . مسلمانی به ریا وادعا نیست در عمل واقعی آدمی است .

چنان که گفته شده است : " عمل انسان بر ملا کننده ی نیت اوست ".

گل سرخ 

به لحاظ دید واقع بینانه ی " داریوش ریزوندی " به دستور " صدام " برای سر داریوش یک میلیون تومان جایزه تعیین شده بود . لذا هنگامی که دریکی از عملیات جسورانه ی خویش توسط نیروهای بعثی محاصره می شود ، فرمانده دشمن بسیار خوشحال می شود وقصد دارد سر او را خود ، نزد صدام ببرد واز این رهگذر به نان ونوایی برسد . اما چون داریوش کسی نبود که از مرگ بهراسد ، به یاری رزمندگان کرد از راه کوهها می گریزد ودشمن را ناکام باقی می گذارد .

وقتی صدام خبر دستگیری وفرار او را می شنود بسیار عصبانی می شود ، چرا که او به خوبی میدانست هرچه افرادی همچون داریوش بر  سر راهش  برخیزند ، به پیروزی نزدیک تر می شود . اما داریوش ها هوشیارانه تر از این مقولات هستند . در حقیقت این جهان بر سر دست پاکان وشجاعان قرار گرفته است .


 سرانجام در سحرگاه دهم مهر ماه سال 1361 در عملیات " مسلم بن عقیل " گل سرخ شهادت را از کف فرشتگان خدا ربود وبه دیدار معبود شتافت ..

او بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن به ناحیه سر به شهادت رسید .

آری در سحرگاه آن روز خورشید هم به خون نشسته بود . واینک مزار شهدای اسلام آبادغرب درفش بلند او را به اهتزاز در آورده است .
منبع : کتاب فاتحان - به قلم جعفر کازرونی
 
 
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده