شهید فریبرز (روح اله )کرمی: ضرورت اصلی را متعهد ومتفکر بودن می دانم در حالی که به ضرورت مسئول بودن واقفم ومسئولیتم را در قبال اسلام وایران مسلمان حس می کنم .
شهید فریبرز کرمی (لقب روح اله)

محل تولد: کرمانشاه
نام پدر: حشمت اله
تاریخ تولد: 1339/1/14
تاریخ شهادت: 2/5/60

محل شهادت: در شهر تهران بدست منافقین
شغل: پاسدار کمیته
شهید فریبرز کرمی (روح اله) در سال 1339 در شهرستان کرمانشاه در یک خانواده مرفه بدنیا می آید و تحصیلات ابتدایی را در این شهر به پایان می رساند و دوران دبیرستان را تا سال سوم در این شهر وبقیه تحصیلاتش را در تهران به پایان می رساند و به اخذ دیپلم نایل می گردد و سپس جهت ادامه تحصیل راهی آمریکا می شود که در سال 1359 بخاطر جنگ تحمیلی عراق علیه ایران جهت رفتن به جبهه به ایران مسافرت می کند و تا هنگام شهادت در کمیته منطقه چهار عضویت داشته است شهید در دانشگاه هوستون آمریکا در سال سوم رشته برق تحصیل نمود ولی بخاطر جنگ تحمیلی همراه 15 نفر به ایران می اید و در تهران در کمیته منطقه چهار عضویت می یابد و در مورخه 2/5/60 هنگام گشت در رابطه با انتخابات ریاست جمهوری در خیابان شریعتی نبش خیابان ظفر بدست منافقین از ناحیه سر و شانه راست مجروح گردید و در بهشتر زهرا به خاک سپرده شد
روحش شاد و یادش گرامی


نامه 1

بسم الله الرحمن الرحيم
خدمت پدر و مادر مهربانم :
با عرض سلام انشاء الله كه حال شما خوب باشد و از نعمت سلامتي برخوردار به لطف خدا من نيز سلامتم و دعاگوي شما .
مي دانم كه با خبر زنداني شدن من ناراحت شديد و احيانا نگران ولي من مطالبي را مي خواستم عرض كنم كه انشاء الله اين موضوع برايتان روشن شود. اول اينكه بايد كمي بيشتر مرا بشناسيد كه بتوانيد بهتر قضاوت كنيد، زندگي من شامل دو قسمت فردي و مذهبي مي شود كه در زندگي فردي من در مقابل درس زندگي و خانواده مسئول مي باشم و در زندگي مذهبي من در مقابل خدا، امام و مردم مسئولم. كه متاسفانه زندگي من و اكثر افرادي كه در محيط اطراف من و ما زندگي مي كنند .
خلاصه در جنبه فرديت زندگي مي وشد. من بايد در عين حالي كه درسم را خوب بخوانم و در فكر آينده خود باشم و به خانواده ام فكر كنم بايد همچنين از خداي خودم و مردم نيز جدا نباشم، و اگر روزي ديديم كه وظيفه ديني من به من حكم مي كند كه در يك تظاهرات شركت كنم، شركت مي كنم و تنها حاضرم به خاطر عقيده ام به زندان بروم بلكه حاضرم كه شهيد بشوم چرا كه زندگي من فقط در خودم خلاصه نمي شود كه بگويم درس مي خوانم و مهندس مي شوم و يك حقوق خوب مي گيرم و بگو پدر مردم. من با خودم كه تعارف ندارم اگر در جايي مي بينيم كه اسلام به من فلان دستور را مي دهد يا بايد انجام دهم و يا بگويم كه مسلمان نيستم.  من واقعا دوست دارم درس بخوانم و با جديت تمام نيز خواهم خواند ولي نه فقط براي مدرك و پول بلكه براي خدمت به مردم ايران .

 

نامه 2

بسم الله الرحمن الرحيم
سلام خدمت پدر عزيزم :
 انشاالله كه حالتان خوب و سلامت باشد كه اين تنها آرزوي من است . حال من هم به خواست خدا خوب است و مشكلي ندارم به جز همان مشكل بزرگ يعني اخراج ايرانيها كه معلوم نيست من هم شامل اخراجيها شوم يا نه . ولي خودم فكر مي كنم كه جزء آنها نباشم به هر حال اينجا هنوز هيچكش تكليف خود را نمي داند انشاالله كه خدا كمك مي كند . مسئله اين است كه من و تمام ايرانيهاي  مقيم آمريكا معتقد هستيم كه اشغال سفارت آمريكا به وسيله ملت ايران كاري بسيار صحيح و به نفع ملت ايران است. چرا كه بريدن دستهاي استعمارگر آمريكا از ايران حتي اگر به قيمت گرسنگي ملت هم تمام شود باز هم جاي خوشوقتي مي باشد چون اين كثافتهاي آمريكايي ملت ايران را مدت چهل سال بدبخت كردند با وارد كردن گندم ارزن به ايران كشاورز را ورشكسته راهي شهر كردن و با وارد كردن صنايع مونتاژ مثل ماشين كامپيوتر و چيزهاي ديگر باعث شدند كه ايران هيچ وقت به فكر ساختن ماشين يا هر چيز ديگري نيافتد و خلاصه ايران را كاملا وابسته به خوشان كردند و حالا با افتخار در تلويزيون مي گويند كه ما اگر صادراتمان را به ايران قطع كنيم ايران بدبخت مي سود . به هر حال اميدوارم كه ملت ايران كمي اين مشكلات را تحمل كند . در اينجا تلويزيون و راديو خيلي مردم را بر ضد ايران و دانشجويان ايراني تحريك مي كنند و مردم هم بدجوري با ايرانيها بد شده اند و در شهرهاي بزرگ چند ايراني را كشته اند و پليس حتي براي خلاف رانندگي ايرانيها را بيرون مي كنند و اينها را مي نويسم چون نمي خواهم به شما دروغ بگويم و الكي بنويسم اينجا وضع خوب است حس مي كنم بايد حقيقت را بگويم . البته بايد بگويم در شهري كه من زندگي مي كنم زياد خطري نيست چون شهر كوچكي است و مردم زياد كاري به اين كارها ندارند ولي آنقدر فحش از آمريكاييها شنيده ايم خسته شده ام ولي مهم نيست آنقدر اينجا مي مانم كه يا بيرونم كنند و يا امام خميني از ايران دستور برگشت دانشجويان را بدهد به هر صورت خيالتان راحت باشد سعي مي كنم كاري نكنم كه مورد نگراني شما شود .چون مي دانم در قبال زحماتي كه ما برايم كشيده ايد و پولي كه خرج كرده ام مسئول هستم كه درس بخوانم و مي خوانم .
چند روز گذشته اينجا تعطيلات وسط ترم بودكه رفتم پهلوي وحيد. وحيد حالش خوب بود . در آنجا يك ماشين خريدم شورلت نوا مثل همانهايي كه شما ايران مي فروشيد تقريبا مدل
c-6 يعني اتوماتيك و فرمان هيدروليك و كولردار كه راديو و ظبط صوتش را امروز 150 دلار فروختم و خود ماشين را 1700 دلار از يك پيرزن آمريكايي خريدم كه فكر مي كنم خوب نفع كند . ديگر سركار نمي روم چون خطر ناك است و فقط توي كالج گاهي ماشين بچه ها را تعمير مي كنم .
پولهايي كه شما فرستاديد دو هزار دلارش رسيده كه هزار دلار را خودم دريافت كردم و هزار دلار را وحيد ولي هزارتاي ديگر نرسيده و اينجا مي گويند كه دولت آمريكا نمي گذارد براي دانشجويان پول بفرستند و به احتمال زياد پول به ايران باز مي گردد شما زحمت بكشيد و به بانك برويد و ببينيد پول برگشته يا نه و جوابش را برايم بنويسيد كه من اگر ديدم پول برنگشته با شعبه بانك ملي در اينجا تماس بگيرم . ولي فعلا پولي نفرستيد تا وقتي كه مطمئن نشده ام كه پول به دستم مي رسد . خودم خبر مي دهم به هر صورت من اينجا به مقدار كافي پول دارم .
 ديگر زياد از حد وقتتان را نمي گيرم به همه سلام برسانيد به مامان بگوييد سعي مي كنم بچه خوبي باشم و خيالش راحت باشد به فرزاد و هايده از قول من بگوييد كه خوب درس بخوانند كه با اين وضع ايران درس خواندن بهترين راه كمك به ملت و خودشان است . به هرمز بگوييد نامه اش رسيد خوشحال شدم بگوييد سعي كند عكس احمدرضا را برايم بفرستد كه خيلي دلم برايش تنگ شده نامه آخر شما هم دو هفته پيش يعني خيلي سريع ( هشت روزه ) رسيد . ديگر كاري ندارم از خداوند آرزوي سلامت وسعادت شما و مامان و بچه ها را دارم .


خدا حافظتان باشد
قربانتان فريبرز                     25/11/1979

 

 

خاطره ای از زبان شهید فریبرز کرمی

بسم الله الرحمن الرحيم
با نام خدا شروع مي كنم، شرح سرگذشت ده روز گذشته خودم(فريبرز كرمي) را تا شايد روزي اين نوشته باعث شود بياد آورم اين روزها را كه در زندان امپرياليسم آمريكا بسر مي برم و اعتصاب غذاي8 روزه را تا امروز ادامه داده ام، شايد كه وسيله اي باشد كه ايمانم را با خواندن آن تقويت نمايم. چرا كه فكر مي كنم اين جريان مهمترين حادثه زندگي من تاكنون بوده است و اين اولين باري است كه بطور جدي يك عمل من به نفع ملتم تمام مي شود و حس مي كنم ملتم از من راضي است و به من فكر مي كند و از من پشتيباني مي كند و اولين بار است كه خود را سرباز خميني كبير حس مي كنم .
شرح واقعه از شروع :
بعدازظهر روز جمعه با تلفن به ما خبر دادند كه تظاهراتي در واشنگتن بوسيله عمال رژيم مخلوع و بختيار خائن در ساعت2 بعدازظهر يكشنبه برگزار مي شود. بدنبال شنيدن اين خبر من و وحيد و حسين و رضا و امير در عصر آن روز به قصد شركت در تظاهرات به طرف محل جلسه هفتگي ( جلسه انجمن اسلامي دانشگاه هوستون در عصر جمعه) حركت كرديم در آنجا بعد از تفسير قرآن و نماز و افطار بوسيله ماشينهايي كه برادران (كرايه) تهيه كرده بودند، به طرف واشنگتن به راه افتاديم و ما اول
pasadenw  (محل اقامتم) برگشتيم كه وسائل لازم را برداريم و در آنجا بنا به دلائلي حسين مدهت با ما نيامد. و در عوض سعيد مختاري هم اطاقي من با ما آمد، و به جز من وسعيد و وحيد و امير و رضا يكي ديگر از برادران بنام محمد علي با ما آمد كه مجموعا6 نفر بوديم. ما در ساعت12 شب حركت كرديم و چون ماشين نو بود با سرعت زيادي مي رانديم و هر چند ساعت راننده عوض مي شد در بين راه غذاي ما كنسرو ماهي و نان بود. روز شنبه را در راه بوديم و بعد از طي1400 مايل راه و زمان27 ساعت رانندگي بدون استراحت ساعت3 صبح يكشنبه به واشنگتن رسيديم كه تا صبح در يك RESTORAN خوابيديم و صبح ساعت9 به محل تظاهرات انجمن كه در مقابل كاخ سفيد بود رفتم در آنجا صف طويلي از برادران و خواهران پلاكاردهاي مختلفي در دست داشتند، و همچنين عكسهاي مختلف امام خميني زينت بخش جمعشان بود ايستاده بودند. به محض اينكه به محل تظاهرات رسيديم يكي از برادران هوستون(برادر حسين عظيمي را به گوشه اي برد و به من گفت كه آنها قصد دارند تعداد25 نفر را كه برايشان كفن تهيه كرده اند براي تظاهرات ساواكيها آماده كنند كه داخل آنها شوند و با كتكت كاري و شلوغ كاري تظاهرات آنها را به هم بزنند. كه من داوطلب براي اين كار شدم و بعد داخل تظاهرات شدم (تظاهرات انجمن) تعداد شركت كننده در تظاهرات حدود2000 نفر بود تظاهرات اين شعارها شروع شد :
الله اكبر ، خميني رهبر .
ساواكي فراري، دشمن خلق مايي .
و فتح و قريب ، لا الله الا الله 
و شعارهاي انگليسي :
Live Lomy  KHOMEINI                                                                                               
                    
KHOMEINI- God IS THE GREEtest- V.S. STOP SUPPOtimy   Leaber 
Murderers – down whit the u . s .  Amprialism .                                                             
                     
With the sonisme .                                                                                     
وتعداد ديگري شعار فارسي و انگليسي كه به خاطرم نمي آيد .
Live p.L. o .
تظاهرات آنروز ساعت 11 پايان يافت و برادران و خواهران در صفي منظم به طرف ميدان معروفي در آن حوالي حركت كردند. و به من اطلاع دادند كه بايد به طرف چهار راهي در آن نزديكي بروم تا كفن را تحويل بگيرم و در جريان جزييات برنامه قرار بگيرم و من رفتم آنجا حدود سي نفر از برادران بودند مسئولان ما را به دو گروه تقسيم كردند يك گروه 5 نفره كه قرار بودند به پاركينگ ساواكيها در آنجا ماشينهايشان را پارك مي كنند بروند و عكس آنها را بگيرند و مشخصات آنها را دقيق يادداشت كنند و 25 نفر بقيه كفن بپوشند و در اطراف محل تظاهرات ساواكيها كه دقيقا همان محلي بود كه ما صبح تظاهرات داشتيم بروند كه من هم جزء آنها بودم. مطلبي كه فراموش كردم پليس به انجمن اجازه نداده بود در همان ساعتي كه ساواكيها تظاهرات دارند تظاهرات داشته باشند ولي به سازمان چريكهاي فدائي و
cis  اجازه داده بودند . البته در موقع تظاهرات عده اي از طرفداران مجاهدين به چريكها پيوستند كه مجموعا تعداد آنها خيلي كم بود .
اين بود خاطراتي از شهيد كرمي كه در آمريكا يادداشت كرده بود . ولي متاسفانه ادامه مطالب از بين رفته ، لاكن پيش بيني آن دشوار نيست . چنانچه در متن زندگي نامه اش ذكر شده كه پليس فاشيست آمريكا از ضد انقلابيون طرفداري كردند و برادران ما را به زندان انداختند تا اينكه بر اثر مقاومت برادران انجمن اسلامي آمريكا و كانادا و اعتصاب غذاي آنان پليس آمريكا مفتضهانه اعلام داشت كه توان مبارزه با اين انسانهاي پولادين اسلامي را ندارند و تسليم شد .

و اين بود گوشه اي از زندگي نامه يكي از مبارزان اسلام و طرفداران انقلاب اسلامي باشد كه حجتي براي ما باشد .

والسلام –  روح شهيدان شاد باد .

 

نامه 3

به نام خداوند
سلام خدمت برادر هرمز :
با آرزوي سلامت و موفقيت نامه ام را شروع مي كنم وزياد به تعارفات نمي پردازم و سعي مي كنم بيشتر از دلم برايت حرف بزنم كه اصل حرف است .
برادر در اين نامه مي خواهم كمي از وظائف خودم و تو بنويسم و برايت كمي بيشتر از اينكه چه ميكنم بگويم شايد تو ايرادات و هم چنين نقطه هاي مثبتم را برايم بنويسي و تاييد يا تصيحتم كني .
برادر برايت بگويم كه ضرورت اصلي را متعهد و متفكر بودن مي دانم در حالي كه به ضرورت  مسئول بودن واقفم و مسئوليتم را در قبال اسلام و ايران مسلمان حس مي كنم .
وظيفه در اين نقطه زمان:  از مهمترين آنها شناخت راه صحيح كه اگر مسئول و متعهدم سرگردان  نباشم و مرحله بعدي وظيفه عمل كردن و نوع عمل كردن است. فكر مي كنم وظيفه اصليمان را هر دو به خوبي انجام داده ايم و انقلابي ترين خط فكري جهان را برگزيده ايم از اين قسمت مي گذرم  به مرحله بعد كه منظور نظرم مي باشد مي رسم مرحله عمل اين مرحله شامل نوع عملكرد وشناخت دشمن مي باشد .
نوع عملكرد : گفتم كه جهت و هدف عملمان را مشخص كرده ايم ولي چگونه در اين جهت و براي اين هدف گام برداريم براي من و تو يقينا خط امام و نه هيچ چيز ديگر ولي بيا تا خط امام را بشناسيم . دوست داشتم مي توانستم برايت كامل و مدلل در اين باره بنويسم ولي متاسفانه از حوصله قلم من خارج است و سعي مي كنم مشخصه هايي از اين خط يه تو بدهم، و چيزهايي را كه مي نويسم نتيجه چندين هفته مطالعه فشرده و كمك استاداني كه چندين سال در اين مورد مشخص زحمت كشيده اند مي باشد. خط امام چيزي نيست كه امروز يا ديروز و يا بعد از انقلاب درست شده باشد بلكه دقيقا خطي مي باشد كه دنباله روي از رسالت انبياء مي نمايد، و اگر مشخصه هاي اين خط را با مشخصه هاي خط پيامبران و امامان مقايسه كنيم، مي بينيم دقيقا هاني را مي گويد كه آنان گفته اند دوست داشتم برايت مشخصه هاي مبارزه پيامبران را مي نوشتم من مقداري از آنها را از قرآن بيرون كشيده ام، و مي دانم كه خودت بهتر از من بر آنها واقفي. من خط امام را از سال41 به بعد دقيقا مطالع كرده ام و از تو نيز خواهش مي كنم اين كار را بكني تا ببيني امروزه كي در اين خط است و كسي نيست. امام از همان اول مواضع ضد امپرياليسمي و ضد صهيونستي خويش را اعلام مي كند و در رابطه با مسائلي مانند كاپيتاليسون قاطعانه برخورد مي كند و از طرف ديگر از همان اول ما يك خط موازي با خط امام مي بينيم خطي كه عاملين آنرا عمدتا ليبرالها مانند نهضت آزادي، جبهه ملي حزب توده و امثالهم تشكيل مي دهند و اينان كه بقاياي حكومت مصدق مي باشند از مهمترين صفاتشان گريز از مبارزه مكتبي و گرايش بخواسته هاي ملي (و نه مكتبي) و از ديگر صفاتشان مبارزات پارلمان توريستي آنها (كه باعث شده انها بصورت دريچه هاي امپرياليسم در آيند) مي باشد. بله آنها خطي موازي خط امام از همان اوان كشيدند، و با شعارهايي مانند شاه سلطنت كند نه حكومت و ماجراي حقوق بشر هميشه عملا در مقابل خط امام بودند، دوست داشتم مي توانستم بيشتر برايت از حوادث بين سالهاي41 تا 55 وحتي          56 برايت بنويسم و بگويم كه اصولا در تظاهرات و ماجراهايي كه پيش مي آمد شعار هاي آنها چه بود و خواسته هايشان چه بود و عملا به تو ثابت كردم كه اينان كه امروز دم از مبارزه و اسلام مي زنند همانهايي هستند كه سابق اعمالشان چشمك به امپرياليسم مي زنند همين ها بودند كه هميشه قصد نابودي خط امام را داشتند  چرا كه در خط امام ديگر گل بردن به در خانه فلان شخصيت آمريكايي معني ندارد براي مثال تو را رجوع مي دهم به برخورد اين حقوق بشرها به حزب رستاخيز.
 برخورد امام با اين حزب. اعلاميه آقا را در اين مورد بخوان و مال نهضت آزادي را نيز ببين اختلاف تا به كجاست. اين نهضت آزادي كثيف كه اگر جزوه ها و بيانيه هايشان بعد از سال55 ببيني و حتي بعد از انقلاب متوجه مي شوي كه تا چه حد با روحانيت بارز و مترقي برخوردهاي ناجوانمردانه  مي كند، و حتي جناب مهندس بازرگان كه معتقدي صادق است چند روز بعد از اينكه آقا مي گويد: ما تمام روابط را با امريكا قطع مي كنيم، حسينه ارشاد مي گويد آنهايي كه ادعاي قطع روابط با امريكا را دارند خودشان هر روز با تلفن غربي حرف مي زنند و با هلي كوپتر غربي به قم مي روند و مي آيند، آخر اين كدام صداقت است كه در عمل ديده نمي شود مگر حفظ لباس ساده پوشيدن و ريش گذاشتن نشانه صداقت است. باور كن اگر كثافت كاري هايشان را در خارج كشور مي ديدي آن وقت مي فهميدي دقيقا چه مي گويم همين جناب علي آگاه كه خوشبختانه چند روز پيش با دار و دسته اش از اينجا بيرونش كردند چند روز پيش در سميناري كه داشتيم سمينار دانشجو، انجمن اسلامي جنوب امريكا) در برخورد بسيار شديدي كه برادرانمان و خودم با او داشتيم و بحث راجع به ملاقاتهاي يزدي بود مي گفت: اگر نفس ملاقات براست پس چرا امام با اشخاص بدتر از بروژينكي ملاقات دارد مي بيني كه پر روگري را تا به كجا رسانيده. و اينها اينجا مجله اي از پول ملت ايران منتشر مي كنند بنام شاهد كه فقط كارش به دفاع از بازرگان و يزدي مختص مي شود و در چند مورد نيز توهين به امام نموده و مسئول فعلي اين مجله يكي از نويسندگان قديمي كيهان مي باشد از مجله شان بگذريم به سفارتها برسيم كه واقعا هيچ فرقي با زمان شاه نكرده بود و در يك سخنراني جليل ضرابي كه از گردن كلفتهاي سفارت بود مي گويد تزيينات سفارت ما بايد بحدي جالب باشد كه وقتي يك امريكايي وارد مي شود لذت ببرد (و به قول دكتر آنقدر جايي را قشنگ مي كنند كه غريبها بدشان نيايد) وكيف كنند ولي وقتي من ايراني ساده وارد مي شوم با آن فرشها با آن آباژورها و با آن مبلها غريبه ام)  مي بيني حاميان خط امام را برادر اگر از وظيفه نام مي برم منظورم همين است بله وظيفه اين است كه اشخاصي را مثل همين جناب علي آگاه كه متاسفانه ديدم وقتي به ايران وارد شد چه احساس ابرازاتي برايش مي شد و در يكي از مصاحبه هايش از تظاهراتي كه رهبري كرده بود حرف مي زد باور كن كه او اصلا مخالف به تظاهرات و اين طور كارها بودند و در تظاهرات شركت مي كردند .
بله اين افراد را به ما انقلابي معرفي مي كنند و متاسفانه ديدم با دانشجويان خط امام نيز ملاقات كرد. برادر اين يك مثال كوچك از اين توطئه بزرگ است. توطئه اي كه گفتم ريشه هايش را همان عاملين خط موازي بر عهده دارند و متاسفانه امروز مي بينيم هنوز هم در فعاليتند. و در شوراي انقلاب و در مجلس نيز نفوذ كرده اند.

 

وصیت نامه شهید
روح الله (فریبرز) کرمی

و مالکم لاتقاتلون فی سبیل الله
به پدر، مادر، برادران و خواهر عزیزم
امروز که این وصیت نامه را می خوانید دیگر من در بین شما نیستم ولی امیدوارم که اعمال صالح من (اگر داشته باشم) برای شما الگو و شاید که تکرار آنان برای من موجب ثواب شود. اول از همه از شما می خواهم که مرا حلال کنید. می دانم که سخت است برایتان که دیگر با هم نباشیم ولی نگران نباشید این دنیا بسیار کوچکتر و بی ارزش تر از آنست که بخواهد بین ما فاصله بیندازد. انشاءالله  که مقصد همه ما یکی است. چندین سفارش به شماها دارم که همه را در یک کلام خلاصه می کنم و آن اینست که در خط اسلام باشید و بندگان خوبی برای خدا که براستی تنها راه رسیدن به آسایش واقعی خود را متصل نمودن به ریسمان الهی بدانید.
آقا جان انشاءالله عوض خیر زحماتی را که برای من کشیدید خدا به شما بدهد من که دستم کوتاه است و حتماً حلالم کنید و به یاد مستضعفان و بندگان تهیدست خدا باشید و بیش از پیش به آنها انفاق کنید.
مامان جان می دانم که عمرت و جوانیت را روی من و بچه ها گذاشتی و حق بر این نبود که من جواب آن همه زحمت را با یک خداحافظی بدهم ولی صبور باش و برای دیگر فرزندانت یک فاطمه زهرا (ع) باش اگر آنان بندگان خوبی برای خدا باشند پیش خدا سرافرازی و شکر کن که پسرت شهید شد و افتخار کن و شاد باش چرا که پسرت دیگر پیش خداست دیگر نه امریکاست و نه تهران، خیالت ناراحت باشد دیگر پسرت در امن ترین جاهاست. حتماً حلالم کن مامان جان.
هرمز جان در حق من خوبی بسیار کردی شاید اگر مسلمانم، وسیله اش تو بودی، زیاد اذییت کردم فقط می توانم بگویم حلالم کن. سعی کن احمد رضایت را آن چنان سازی که خدا می خواهد. از خدا می خواهم موفقت بدارد در راه خدا و امام زمان و نائبش امام خمینی.
فرزاد جان، مریم جان، حلالم کنید و مسلمانان خوبی باشید و به سر قبرم بیایید که تنها نباشم. از مال دنیا هر چه دارم به فقرای مسلمان ببخشید، دارایی من مقداری کتاب است و مقداری لباس و در ضمن یک ماشین فولکس گلف و یک تویوتا در آمریکا دارم که قرار شده فرشاد بعنوان وکیل من آنها را بفروشد و پولش را برای شما بفرستد. یکسال روزه، چند سال نماز قضا دارم آنها را هر طور که می توانید ادا کنید. راجع به ماشینها وحید اطلاع کافی دارد. مقدار کمی از وحید پول می خواهم که آنها را به فقرای مسلمان بدهد. از هر کس که می دانید دینی یا قرضی یا طلبی از من دارد آنها را بپردازید. آقا جان و مامان جان دوباره از شما می خواهم مرا حلال کنید و صبور باشید خداوند کریم است.
پسرتان روح اله (فریبرز) کرمی
18/9/59

 
 
 
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده